شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت شام

چراغ خانۀ زهرا

الا که تا سر نی بال و پر درآوردی
بگو چگونه شد از دِیر سر درآوردی

چراغ خانۀ زهرا! میان کافِرها
در این مکاشفه قرص قمر درآوردی

به میهمانی خون خدا بیا راهب!
بیا که از دل صندوق, زر درآوردی

اسیر منطق دیر خراب بودی که
حسین آمد و از عشق سردرآوردی

بیا تو لااقل آزاده باش و این سر را
به احترام درآور اگر درآوردی

چرا تحیر محضی؟! به ما بگو راهب!
مگر چه چیزی از آن غیر سر درآوردی؟!

چرا به ولوله افتاده آسمان و زمین
ستون عرش خدا را مگر درآوردی؟!

رگ بریده, لب خشک, گَرد خاکستر
بگو چه دیدی؟ با چشم تر درآوردی

تمام شب تویی و پرسشی که کعبه گریست…
حسین جان! چه شد از دیر سردرآوردی؟!

حسین صیامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا