شعر اربعینشعر محرم و صفر

کشتیِ نجات

از همین جا که نشستم حرمت معلوم است
پرچمِ سرخِ پُر از پیچ و خمت معلوم است

گنبدِ زردِ تو تابید , هوا روشن شد
همه جا منظره‌ی صبحدمت معلوم است

از همین جا دل من پَر زده بر بام حرم
آن طرف , گنبد صاحب عَلَمت معلوم است

یک کتیبه وسط صحن , برافراشته شد
روی آن دستخط مُحتشمت معلوم است

همزبانان خودم را به حرم می‌بینم
دستِ سینه‌زنِ قومِ عَجَمت معلوم است

دور کشتیِ نجاتِ تو دَمِ شش گوشه …
موج جمعیت دریای غمت معلوم است

یک نفر گفت حسین و همه گفتند حسین
از همین جا همه‌ی آن عظمت معلوم است

دل ما ریخته در صحن , تمامش زیرِ …
جاروی کارگرِ محترمت معلوم است

عاقبت نوکر خود را به حرم خواهی برد
شک ندارم بخدا از کرمت معلوم است

برگه‌ی نوکری‌ام دست تو را بوسیده
نقش امضای تو زیر قلمت معلوم است

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا