شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا

کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا
مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا

کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا

خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد
تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا

لب و دندان من از سنگ شکست و خون شد
لب و دندان تو در نقشه ی اعداست نیا

همه ی غصه ام این است که سنگت بزنند
نیزه و سنگ زدن حرفه ی اینجاست نیا

گر بیایی همه ی اهل حرم می بینند
کمرت تاشده از غصه ی سقاست نیا

پسرانم به فدای پسران تو شوند
حیف از زندگی اکبر لیلاست نیا

ترس دارم که بیایی و ببیند زینب
ته گودال سر نعش تو دعواست نیا

گر بیایی همه ی جن و ملک می شنوند
که «بنیّ…» به لب حضرت زهراست نیا

سر من را که بریدند و به میخی بستند
فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا

لا اقل دختر خود را تو به همراه نیار
کوفه جولانگه خولی و شبث هاست نیا

ترس دارم زروی نیزه ببینی آخر
حرمله همسفر زینب کبراست نیا

دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود
نا مسلمانیِ این شهر هویداست نیا

مهدی علی قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا