شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت معصومه (س)

گرچه از دوریِ برادرِ خود

گرچه از دوریِ برادرِ خود

ذره ذره مریض‌تر میشد

عوضش میهمانِ مردمِ قم

لحظه لحظه عزیزتر میشد

تا بیایی تبرکی ببرند

همه درهای خانه‌ها وا بود

در میان اهالی این شهر

سرِ مهمانیِ تو دعوا بود

خوب شد پرده‌هایِ محمل تو

هر کجا رفته‌ای حجابت شد

خوب شد با محارمت بودی

زانویی خَم شد و رکابت شد

آب پاشیده‌اند و خاکِ مسیر

ذره‌ای رویِ چادرت ننشست

رد نشد ناقه‌یِ تو از بازار

محملِ چوبی‌ات سرت نشکست

کوچه‌ها ازدحام داشت اما

سرِ این شهر رو به پایین است

می‌روی کوچه کوچه می‌گویی

ضربِ شامی عجب سنگین است

میرسی و حواسِ مردم هست

آب هم در دلت تکان نخورد

از کنارِ خرابه رد نشوی

یا نگاهت به خیزران نخورد

دختری بود با شما یا نه؟

که اگر بود غصه‌ای کم داشت

جایِ زنجیر و خار و نامحرم

گِردِ خود چند چشمِ مَحرم داشت

معجرت احترامِ خود دارد

چه خیالی اگر برادر نیست

رویِ سرهایشان طبق آمد

ولی اینبار رویِ آن سر نیست

آه بیماری و همه بیمار

شهر قم شد مریضِ روضه‌ی تو

حرفِ دختر شد و دلت لرزید

شده وقت گریزِ روضه‌ی تو

عمه‌اش گفت خوب شد خوابید

چند شب بود تا سحر بیدار

کُمَکَم کن رباب جای زمین

سرِ او را به دامنت بگذار

آمد از بِینِ بازوان سر را

تا که بردارد عمه‌اش ای داد

یک طرف دخترک سرش خم شد

یک طرف سر به روی خاک اُفتاد
حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا