شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

یا بنت الحسین

من از شکستن یک ظرف آب می ترسم
و از گرفتن حتی گلاب می ترسم

چنان از آتش چشمان شمر سوخته ام
که از نشستن در آفتاب می ترسم

من از تنور و از بوی دود بیزارم
و از کشیدن بند طناب می ترسم

من از نگاه حقیرانه ای که حرمله داشت
و خنده هاش به اشک رباب می ترسم

کنیز کیست چه کاره ست, نه نگو بابا
جواب من مده از این جواب می ترسم

کنار آمده ام با نگاه زجر ولی
زخنده هاش به بزم شراب می ترسم

چنان پریده ام از خواب با لگدهایش
که از سکوت و از وقت خواب می ترسم

احمد شاکری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا