شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت معصومه (س)

یوسف چرا به گوشه‌ی کنعان نمی‌رسد

یوسف چرا به گوشه‌ی کنعان نمی‌رسد
این هجر, این عذاب به پایان نمی‌رسد

خشکم زده, ترک ترکم, تشنه‌ام, چرا
بارانِ رحمتی به بیابان نمی‌رسد

راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم
چشم ترم به حضرت باران نمی‌رسد

آه ای برادرم سر و سامانِ من تویی
این خواهرِ تو به سر و سامان نمی‌رسد

هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا
هم بر لبِ ترک زده‌ام جان نمی‌رسد

در بینِ بسترم, نفسم با تو می‌زند
جانانِ من, به این دلِ ویران نمی‌رسد؟

قسمت نبود پیش تو باشم عزیز من
کارم دگر به دارو و درمان نمی‌رسد

آنقدرْ ناخوشم که در این لحظه‌های تلخ
دستم به سمتِ زلفِ پریشان نمی‌رسد

گرچه برادرانِ مرا سر بریده‌اند
آهم به آهِ زینبِ نالان نمی‌رسد

زینب دلش گرفت و صدا زد, خدای من
یک تن به دادِ این لب عطشان نمی‌رسد؟

شکرخدا نه نیزه, نه شمشیر خورده‌ای
نه از کمان حرمله‌ها تیر خورده‌ای

رضا باقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا