دسته‌بندی نشده

ویران شده

ویران شده

در خون نشاند اشکِ یتیمانش
خورشیدِ سرنهاده به زانو را
خیمه به خیمه,داغ, سرایت کرد
. آتش زدند معجر و گیسو را .

بر خاک,اشکِ شعله وری افتاد
مَشکی کنارِ بال و پری افتاد
نیزه قیام کرد و سَری افتاد
برهم زدند طاقِ دو ابرو را .

ویران شده ست کوفه که برپا کرد
آیینِ خیزران زدنِ لب را
آباد شد خرابه که بر سَر زد .
تکرارِ تازیانه و بازو را .

میخواست “طرحِ تازه دراندازد”
. با ذوالفقارِ حیدری اش,زینب!
با دومین خطابه, بخواباند
گرد و غبارهای هیاهو را .

پیدا در او,جمالِ خداوندش
جاری شد اشک ,از تبِ لبخندش
وقتی برای شکرِ مصیبت ها .
بالا گرفت دستِ دعاگو را .

او خطبه خواند و آینه ,شاعر شد .
تا نوبتِ #محمدِ_باقر شد
نِی نامه اش شکفت و طراوت داد
. راهِ حسین و قافله ی او را .

گرچه که عالمُ العُلَما باشی
ایّوبِ ورطه های بلا باشی
سخت است که بمانی و در چشمت
پرپر کنند هرچه پرستو را .

ای مردِ پنج ساله ی این میدان .
ای پنجمین امامتِ جاویدان
تفسیرِ کربلاست به لب هایت .
ای خطبه خوانِ پنجمِ عاشورا .

عارفه دهقانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا