شعر مدح و مناجات امام كاظم (ع)

میل زیارت

از همه زندگی ام عشق فقط حاصل شد 

عشق حرفی است که از کنج لبت نازل شد  

گر چه جولانگه تو پهنه ی اقیانوس است 

کشتی مهر تو را کنج دلم ساحل شد 

نبض روزگار

اي آفتـاب حُسن به زيبائيت سلام

وي آسمــان فضل به دانائيت سلام

در صبر شاخصي به شکيبائيـت سلام

تنها تو کاظمي که به تنهائيت سلام

نوکر موسی بن جعفریم

تشنه دوباره بر در میخانه می زند

یک بارنه هفت مرتبه جانانه می زند

بی آنکه جرعه ای بزند مست می شود

وقتی که لب به گوشه ی پیمانه می زند

در مدار عشق

تا عشق کار حضرت موسی بن جعفر است
دل در مدار حضرت موسی بن جعفر است

عیسی نفس کشیده به لطف شفای او
موسی دچار حضرت موسی بن جعفر است

طبع مسيحا

هر كه یک دفعه سر این سفره مهمان می‌شود
مور هم باشد اگر روزی سلیمان می‌شود

سر به زیر انداختن ذاتش توسل كردن است
دردها در این حرم ناگفته درمان می‌شود

حلقه ي وصل

هر شاعري ست در تب تضمين چشم تو
از بس سرودني ست مضامين چشم تو
چشم جهان به مقدمت اي عشق روشن است
از اولين دقايق تکوين چشم تو

سفره دار

من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پر مهرش زدم
نان خوبان‌ میخورم گرچه بدم
(مَن اَراد الله) خواندم آمدم

باب عرفان

نگاهت مبداء تاریخ انسان است آقاجان
نگاهی که قسیم کفر و ایمان است آقاجان

خدا با قصه ی پر غصه ی یوسف به ما آوخت
همیشه جای خوبان کنج زندان است آقاجان

مناجات شب

اومدی که شمع هفتمم باشی
اومدم مثل یه پروانه باشم
برا غیرِ رب سرت خم نشده
که سرم خم نشه،مردانه باشم

كظم غيظ

تجلی داده ای با هر دعایت روح عرفان را
فضیلت داده القابت تجلی‌گاه انسان را

تورا باب الحوائج! کاظم آل عبا خواندم
عبا بر سر کشیدی جان ببخشی جسم بی جان را؟

محبت موسي بن جعفر

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست
درمرغزار دربه دری ردپای ماست
وقتی که نان سفره ما از محبت است
صد ها هزار حاتم طائی گدای ماست

لطف باب الحوائج

هر کس که می خواهد ببیند لطف حیدر را
باید بگیرد دامنِ موسیَ ابنِ جعفر را

باب الحوائج شد که درمانده نَمانیم و…
باب الحوائج شد بگیرد دستِ نوکر را

دکمه بازگشت به بالا