دلم با کسی جز تو کاری ندارد
نه کاری نه یاری قراری ندارد
نفس در هوای بدون حسین
به هستی من سازگاری ندارد
دلم با کسی جز تو کاری ندارد
نه کاری نه یاری قراری ندارد
نفس در هوای بدون حسین
به هستی من سازگاری ندارد
عاشق فقط به دیده ی گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلداده ات به غربت و هجران دلش خوش است
بشنو از من دارم از یارم حکایت می کنم
سینه ای دارم کز آن شرح محبت می کنم
هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینه ای است
من دلی دارم که آن را وقف هیات می کنم
یعقوب های چشم مرا گریه پیر کرد
عطر حرم رسید و مرا هم اسیر کرد
بیش از گدا نبودم و اما به لطف تو
رخت غلامی تو مرا هم امیر کرد
آدمی بندگی اش هست قشنگ
بنده شرمندگی اش هست قشنگ
هرکس از مرگ ندارد پروا
چه قدر زندگی اش هست قشنگ
دم از پرواز زد شعرو همه بال و پرم زخمیست
دم از آتش زدو دیدم,همه خاکسترم زخمیست
سعادت جز نوشتن را , ندارد شاعری تنها
غروب جمعه ها دیدم , دعای مادرم زخمیست
بر خاک راه خود نظر کردی طلا شد
در یک بیابان پا نهادی کربلا شد
من یک دقیقه از غم تو گریه کردم
ای شکر حق آن یک دقیقه , “سالها” شد
دیدید اگر که یکسره در کنج خلوتیم
غرق محبتیم…به دنبال وصلتیم
هجران کشیده ایم…گناهی نکرده ایم
از دوری نگار پر از درد غربتیم
این مَشک های چشم مرا هم پرآب کن
من آمدم ٬ گذشتهٔ دل را سراب کن
جون و حبیب و عابس و مسلم که نه ٬ مرا
خاک کف قدوم غلامت حساب کن
وقتی که نان ِفقر را دندان گرفتم
از دست ِاو بوسه به جای نان گرفتم
گفتند:”کفر است”و”نخواهد شد”ولی من
حاجات را از این خداوندان گرفتم
کاش میشد بنویسند به روی کفنم
یکی از خون جگرانِ شَهِ عریانْ بَدَنم
کاش میشد که در این فیضِ شهادت طلبی
مقتلم سوریه میگشت , بجای وطنم
قول خوب است قول مردانه
قول هایی شبیه افسانه
نه فقط قول عزم جانانه
پای تو سوختن چو پروانه