راه دادی و مرا دادی خجالت مثل قبل
دست من آخر رساندی برگ دعوت مثل قبل
مثل هرسال آمدم.. دارم به تو رو میزنم
باز کن آغوش خود را با محبت مثل قبل
راه دادی و مرا دادی خجالت مثل قبل
دست من آخر رساندی برگ دعوت مثل قبل
مثل هرسال آمدم.. دارم به تو رو میزنم
باز کن آغوش خود را با محبت مثل قبل
زهرا برای حضرت حق آفریده شد
پیش از وجودِ خلقِ خداوند دیده شد
سیب بهشت, آمدنش را بهانه بود
روحش به احمد از نفس حق دمیده شد
هر کسی با نیت خالص به هیئت می رود
سمت هیئت نه… به واقع سمت جنت می رود
می شود بال ملائک سنگ فرش راه ما
فاطمیه هر کسی دنبال خدمت می رود
ز دلها تا قیامت مِهرِ زهرا در نمی آید
به لبها واژه ای زیباتر از کوثر نمی آید
مَلَک می پَروردَ از خاک پای فضه ی زهرا
و عبدی چون غلامِ خانه اش قنبر نمی آید
کعبه اش بود و ز شب تا به سحر ماتش بود
دخترش بود و به حق مادر ذراتش بود
او سه آیه است ولی تا دم آخر احمد
مست و مبهوت, ز زیبایی آیاتش بود
رویت عجیب مثل پدر باوقار بود
جبریل از وقار تو در احتضار بود
الحق وجود پاک تو در بیت مرتضی
زینت برای حیدر دلدل سوار بود
آفـریدند مرا سـینه برایت بزنم
هر کجا نامِ تو آمد به لبم شد وطنم
عزت این است که در روضه یِ تو جان بدهم
دولت این است که از غصـه یِ تو جان بکَنم
شایسته است اگر تو سر حرف وا کنی
مثل قدیم, شوهر خود را صدا کنی
اینگونه که نمی شود ای باوفا عروس
در خانه ام برای وفاتت دعا کنی
مادرم را دوست میدارم ؛ شما را بیشتر
پس عزیزی مثل جانم یا نه ؛ حتی بیشتر
در میان گرد و خاک راه تو گم میشوم
هر چه بانو میتکانی چادرت را بیشتر
ای که تاجِ شرفی روی سر مادرها
ای که خاک قدم توست , تمام سرها
لحظهی از تو نوشتن قلمم میلرزد …
لحظهی گفتنِ از رتبهی تو پیکرها
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را
که حتی برده بالا عزتش شأن کنیزش را
بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است
مقرب می کند زهرای اطهر مستفیضش را
به آیه هایِ کتابِ خدا قَسم مادر
بَنا شده حرمت کُنجِ سینه ام مادر
تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو
تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عدم مادر