شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

اهل سحر

درمانده ام و مانده دمی مختصر از من
غیر از تو رفیقی نگرفته خبر از من

اهل سحر و مَرد مناجات نبودم
گر نیمه ی شب آه کشیدم بخر از من

یا مهدی

شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق آب شده

«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»…
گناه کاریِ من،بین ما حجاب شده

یا ولی الله

ستم کش های عالم را امیدی نیست باور کن
به جز روی گلِ مهدی نویدی نیست باور کن

مپیچ از بهر هیچ ای جان به دور آرزوهایت
که جز گیسوی او صبحِ سپبدی نیست باور کن

الهی العفو

منم و این شب میقات الهی العفو
تویی و اینهمه حاجات الهی العفو

شب قدر است الهی به رسول‌الله ات
شب عفو است و ملاقات الهی العفو

یا رب

شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت
همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت

گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانه هر عبد پریشان برداشت

یا امام زمان عج

میخواست که در سینه توان داشته باشد
با عشق همیشه ضربان داشته باشد

موسی در این خانه نشسته ست که شاید
یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد

یاصاحب الزمان

دل هست مبتلای تو یاصاحب الزمان
دارد به سر هوای تو یاصاحب الزمان

تا جمعه ها به خاطر تو ندبه میکنم
سرمستم از دعای تو یاصاحب الزمان

آقای من

هر قطره دریا می‌شود وقتی بیایی
صحرا شکوفا می‌شود وقتی بیایی

آئینه در آئینه در آئینه لبخند
دنیا چه زیبا می‌شود وقتی بیایی

أین بقیة الله

دوریم از رخ ماه، أین بقیة الله
ماندیم در دل چاه، أین بقیة الله

دلتنگ یار بودیم، هر روز، وقت و بی وقت
گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیة الله

یا ولی الله

دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست
اصلا برای آمدنش بی قرار نیست

گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟
وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست

ای محبوب

بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده

دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده

یا صاحب الزمان

ز غم رها شده ام از به غم دچار شدن
مرا به هوش بیاور در این خمار شدن

ببند پای مرا هرکجا که میخواهی
گریز نیست مرا پای تو شکار شدن

دکمه بازگشت به بالا