شعر مناجات با خدا

چشمه‌ی فیض کبریا

چشمه‌ی فیض کبریا اشک است
لطف ربانی خدا اشک است

سینه لبریز نابسامانی‌ست
سر و سامان سینه‌ها اشک است

الهی و ربی

بار ما را حی داور می کِشد
قبل توبه، خط به دفتر می کِشد

دست ما خالی است، او دستش پُر است
از گداها ناز، بهتر می کشد

آب حیات

رهرو آن است، که هر صبح براتش بدهند
با نسیم سحری، آب حیاتش بدهند

هر شب احیا کند، آنکه بچِشَد طعمِ سحر
هر سحر، از سفرِ هجر نجاتش بدهند

عزیزم حسین(ع)

دل که می‌‎گیرد دو چشم تر به دادم می‎رسد
در زمان فقر این گوهر به دادم می‎رسد

وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست
دست من خالی که باشد سر به دادم می‎رسد

ماه رحمت

جمله ای از نور روی طاق عرش افتاده است
میزبان هم بحر مهمانان خود آماده است

جان ما آماده یک مستی جانانه شد
روزه داران لحظه دیدار صاحبخانه شد

تحویلم بگیر

گفتند هرکس تا دم این در میاید..
هرکس که باشد پاک از آن در میاید!

باید مرا امشب ببخشی نه نیاور!
این‌کارهای سخت از تو برمیاید

ربّنا

گوش مرا کشیدند، گوشم به ربّنا خورد
چشم گناهکارم، بر خانه ی خدا خورد

چوب خطای خود را خوردم گله ندارم
با گریه قلب تارم، آیینه شد جلا خورد

العفو

اگر ابرم چرا باران به این صحرا نمی بخشم
گمانم بُخل دارم چونکه چون دریا نمی بخشم

من از تو عفو می خواهم سحرها ، روزها اما
نمی دانم چرا همسایه خود را نمی بخشم

آلوده ام رو سیاهم

اگر چه در این امتحان هم رَدَم من
خودت دعوتم کردی و آمدم من

گر آلوده ام رو سیاهم بدم من
ولی هر چه هستم به تو رو زدم من

سلام بر رمضان

سلام بر رمضان و به نغمه های دعایش
به لحظه های مناجات و شور و حال و نوایش

سلام من به سحرهای گریه دار غریبش
دلم گرفته دوباره دلم گرفته برایش

یا کریم العفو

یا کریم العفو! یاغفارهایم را ببین
بی حیایم! توبه و تکرارهایم را ببین

آنقدر غرق گناهم که بُریدم از خودم
بنده ای آشفته ام، رفتارهایم را ببین

یا صاحب الزمان(عج)

دستی اگر دارم به دامان تو دارم
چشمی اگر دارم به احسان تو دارم

از سفره‌ای جز سفرۀ تو نان نخوردم
من هرچه دارم از سرِ خوان تو دارم

دکمه بازگشت به بالا