شعر مناجات با خدا

صدام کردی که باز، بی تاب باشم
تا با تو باز توی یک قاب باشم
تو گفتی که خوبه اینجایی اما
توو مهمونیت بده که خواب باشم

ماه صیام

حالا که مهمان تو در ماه صیامم
بر تشنه کام کربلا اول سلامم
مانند طفلی که زبان تازه گشوده است
با اشک روضه وا شود بر توبه کامم

بی پناهم

ازهمه خسته شدم، خستگی ام را در کن
مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن

بی پناهم به جز این خانه پناهم ندهند
من پناهنده شدم بر تو مرا در بر کن

دست خالی آمده ام

از رجب دست خالی آمده ام
من گدایم که کاهلی کردم
طفل پر رویی ام لب چشمه
زده ام آب را گلی کردم

یا کریم

باز هم با رحمتی مشهود بخشیدی مرا
تا که یک «العفو» گفتم زود بخشیدی مرا

اشکهایم راهیِ دریای غفران تو شد
غرق کردی بنده را در جود…بخشیدی مرا

یا رب

بیدارم و اما دل بیدار ندارم
در توشه به جز این دل بیمار ندارم

گفتی که بیا توبه کن و بنده ی من باش
صد حیف که من گوش بدهکار ندارم

العفو

بر سرم دادی بزن، فریاد کن
بندهء بیچاره را آزاد کن
جوششی بین دلم ایجاد کن
خانهء ویرانه را آباد کن

یا ستارالعیوب

بیشتر از هر کسی با بنده اش تا کرده است
مرده بودم مرده را باعشق احیا کرده است

حقِ من اصلا نبود این عزت و این احترام
عیب پوشی اش مرا اینگونه آقا کرده است

هرچه هستم آمدم

با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم

غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد

ربنا

ربنا…..یک نغمه از سازِ خدا
این الفبا از سر آغازِ خداست

ربنا….. در سینه ی هر مومنی
چشمه ی جوشان آوازِ خداست

من بی پناهم

من را ببین یارب اگر غرق گناهم
“يا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَه”من بی پناهم

عُشاق پر بود از عبادت کوله هاشان
من که ندارم جز تو چیزی کن نگاهم

یا غفار

دیگر زتو نام و نشان در کارهایم نیست

ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست

آنقدر بی پرده گناه و معصیت کردم

دیگر اثر در ذکر یا ستارهایم نیست

دکمه بازگشت به بالا