شعر مدح و مناجات

حجت الله

برکه ای خشکیده ام دریا به دردم می خورد
جام من خالی شده صهبا به دردم می خورد

سوی هر کس می روم, فورا رهایم می کند
بنده ای زارم فقط مولا به دردم می خورد

عطر سیب

زعطر سیب تو مدهوش دیدم کلِ عطاران عالم را

زپا انداخته داغِ غمِ عشقِ تو غمخواران عالم را

از ان لحظه که روی دست خود قنداقه ی شش ماهه را بردی

خدا داند بدهکار خودت کردی طلب کاران عالم را

قسم به ربنای فاطمه

 

دل شکسته” مرا صدا کنید, کافی است
نظر بر این سرای بی بها کنید, کافی است

قبول… لایقِ زیارت شما نبوده ام
فقط کمی برای من دعا کنید کافی است

پروانه

 

تا قیامت بنویسم اگر از پروانه
ندهم جز خبرى مختصر از پروانه

زندگى کردن عشاق تماما درس است
میشود یاد گرفت آنقدر از پروانه

خاک پای مادرم

راه دادی و مرا دادی خجالت مثل قبل
دست من آخر رساندی برگ دعوت مثل قبل

مثل هرسال آمدم.. دارم به تو رو میزنم
باز کن آغوش خود را با محبت مثل قبل

اُمِّ ابیهاست فاطمه

زهرا برای حضرت حق آفریده شد
پیش از وجودِ خلقِ خداوند دیده شد

سیب بهشت, آمدنش را بهانه بود
روحش به احمد از نفس حق دمیده شد

مُهر عبد فاطمه

 

هر کسی با نیت خالص به هیئت می رود
سمت هیئت نه… به واقع سمت جنت می رود

می شود بال ملائک سنگ فرش راه ما
فاطمیه هر کسی دنبال خدمت می رود

دردِ بی مادری

 

یک جهان روضه و یک چشم پراز نم داری

 آه   ,    آقای  غریبم   به  دلت  غم داری

 دردِ بی مادری ای کاش دوایی  می داشت

 فاطمیّه  شده    و    اشک   دمادم   داری

نادعلی

از ساقی الست شراب کهن خرید
یوسف برای وصل,نجف پیرهن خرید
از شوق وصل کوی تو باید کفن خرید
سجاده را فروخت,جنون را به تن خرید

آقا به فریادم رسید

 

راه را گم کرده ام آواره و تنها شدم
یاد آقایم نبودم غرق در دنیا شدم

دل سپردم به همه الا عزیز فاطمه
حق من بوده دچار غصه و غم ها شدم

طلبکار توایم

 

با وجودی که یقینأ ما بدهکار توایم
مانده ام دیگر چرا دائم طلبکار توایم

نه نشد باشیم ما زینت برای اهلبیت
شرمسارم اکثر اوقات را عار توایم

فقط از آنِ حسین

راهِ دل جُز به بی کران نخورَد
جز به کویِ”حسین جان” نخورَد

سر فرازی نصیبِ سر نشود
تا که بر خاکِ آستان نخورد

دکمه بازگشت به بالا