حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم
متوسل به شکوه حرمت طوبا هم
غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم
من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم
حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم
متوسل به شکوه حرمت طوبا هم
غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم
من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم
به نگاه تو، خدای تو، اشارت میکرد
عشق را، سوی دو چشم تو، هدایت میکرد
ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید
صورت ماهِ تو را، داشت زیارت میکرد
تا ده شمردیم و خدا آورد نور دیگری
مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری
این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم
این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری
ای عاشقان دوباره زمان صفا رسید
نوری دگر زمنبع نور خدا رسید
رخشنده گوهر صدف آسمان عشق
زیباترین سلاله ی خیرالوری رسید
شروعِ عشق، به نامِ خدا، به نامِ شما
من آفریده شُدم تا شَوم غلامِ شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیرِ سایه ی لطفِ عَلَی الدَّوامِ شما
چیستم من ؟ گر پذیرد یک غبار از معبرش
کیستم من ؟ رو سیاهی از غلامان درش
کیست او ؟ عالی مقامی که هزاران خضر راه
عرض حاجت ها برند از عجز سوی محضرش
سالها زوّاریت را آرزو کردم حسین (ع)
هر کجا رفتم تو را من جستجو کردم حسین
تا خراسان تا به قم تا حضرتِ عبدالعظیم
پای هر مرقد تو را چون لاله بو کردم حسین
الا ای مظهر جود خدایی
جوادی حضرت ابن الرضایی
تو عبداللهی و الله مایی
کرامت از شما از ما گدایی..
خوشبخت شد آنکس که گرفتار جواد است
عاشق شدن ما سر اجبار جواد است
عمریست گدائیم ولی غصه نداریم
سقف سرمان سایهء دیوار جواد است
بر شانه دارد بیرقِ شاهِ خراسان را
با هر نگاهش میکند تصویر باران را
از کودکی حکمِ ولایش میشود اِمضا
در خردسالی میکند او کارِ مردان را
تا داشت باز میشد باب رفاقت ما
گفتند سفره جمع است..کم بود فرصت ما
امشب شب وداع است گریه زیاد داریم
ساقی جوابمان کرد تا گشت نوبت ما
سراغ پرچمت را از شمیمِ باد میگیرم
نشانِ رود را از ماهی آزاد میگیرم
حرم یعنی شفا؛ یعنی همان هوی مسیحایی
که دارم دَمبهدَم از دوریاش غمباد میگیرم