در غروب گرفته پاییز..
نفس روشن بهار رسید
آی مردم به جاده اش بروید..
خوش بحال شما نگار رسید
شعر مدح و مناجات
این نغمه ها از عالم بالا می آید
باچه شکوهی دختر موسا می آید
دارد به سوی شهر قم زهرا می آید
معصومه دارد با برادرها می آید
یاسی که نسیمِ تنِ او از گلِ سیب است
او فاطمه و خواهرِ سلطانِ غریب است
هجرانِ رخش برده قرار از کفِ خواهر
جان در تعَب است از غمِ دوریِ برادر
در خلوت دل گم شدم امشب دوباره
دلتنگ ياس قم شدم امشب دوباره
پرواز كردم تا حرم مثل كبوتر
با اشك چشمانم زدم آن خانه را در
هرآنکس که تولای علی دارد چه غم دارد؟
هرآنکس که تبرای عُمر دارد چه کم دارد؟
علی مولا، علی سرور، علی فاتح، علی حیدر
بُوَد شاهد مرا خیبر، علی تنها جَنَم دارد
علی اگر گذری سوی آفتاب کند
به یمن گرمیِ خود مهر را مذاب کند
برای ماه چه دستِ توسلی ابر است
که روبروی علی چهره در نقاب کند
به قصد میکده رفتم به ره ، ادب مددی
منی که خانه نشینم به روز ، شب مددی
خمار و خسته و خاموش و خواب آلوده …
کسل شدم ز دهن دره یا طرب مددی
علی اگر گذری سوی آفتاب کند
به یمن گرمیِ خود مهر را مذاب کند
برای ماه چه دستِ توسلی ابر است
که روبروی علی چهره در نقاب کند
پیچید تا که نسخهی ما را به جامِ عشق
ما را که برد جاذبهی مستدام عشق
گفتیم یاعلی و علی شد قوامِ عشق
یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق
اینبار فقط خشم فقط غیرت و دردیم
هیهات اگر تیغ ، اگر نعره نگردیم
کوهیم و زمین دید که ما مَردِ نبردیم
کوهیم و دل آزردهی هتاکیِ گَردیم
گاه با زلف تو کج میشود اینجا قبله
خم ابروی تو محراب شده یا قبله؟
کعبه بود و نجف آمد همه حیران گشتند
و خدا خواست بماند به معما قبله