شعر مدح و مناجات

جانم حسن (س)

عجیب نیست که دائم سر زبان من است
حسن قشنگ‌ترین واژه درجهان من است

اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم
زبان برای همین کار در دهان من است

یا علی

هم خدا فرموده در آيات قرآن از علي
هم پيمبر گفت با امت فراوان از علي

پس نمانده جاي شك و شبحه اي در مدح او
جان گرفته تا قيامت جسم ايمان از علي

یا ولی الله

در دل اهلِ قلم انگیزه ی تقریر نیست
قصّه ی تنهایی ما قابل تحریر نیست

داغ دوری یا غم کوری..،چه فرقی می کند؟!
در دلِ قُرصِ زلیخا ترسی از تقدیر نیست

اشک شوق

اشک شوقم کنار این گنبد
موج در موج، بی کران شده است
بد قیافه ترین کلاغ جهان!
عاشق چشم هایتان شده است

حرم یار

کسی که دستِ لطفش ، جانِ آهو را رها کرده،
کجا دست گنهکار و سیه رو را رها کرده؟

به هرسو میروم ، بویِ خوشِ عطرِ بهشت آید،
در این درگاه، یزدان، باغِ شب بو را رها کرده

حضرت خورشید

نام تو پناه است، نگاه تو امان است
آغوش تو، دلبازترین جای جهان است

با نغمه‌ی نقاره‌ات، ای حضرت خورشید!
نبض دل‌ ما، دم همه دم، در ضربان است

مولای من

به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم

بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم

هیئت عشاق

ای که در پایت غزل‌های فراوان ریخته
در نگاهت شوری از امواج طوفان ریخته

روی نی لبهای خونین تو زیباتر شده
من خودم دیدم از آن آیات قرآن ریخته

یا مهدی (عج)

مانند ابری که نمِ باران ندارد
مَن ؛ خشکسالیِ دلم پایان ندارد

دیروز خیلی گریه‌کردن را بلد بود
چشمم توانِ قبل را الآن ندارد

عبدِ آلوده

من مصیبت‌زده‌ی بزم گناهم چه کنم
با دل مُرده و با روی سیاهم چه کنم

سینه‌ام سوخته از شدت اندوه و فراق
راه، طولانی و بی‌توشه‌ی راهم چه کنم

هجر تو

خبر هجر تو از ماذنه تا می آید
بوی اشک است که از سجده ی ما می‌آید

چِقَدَر آه کشیدی..،نشنیدیم تو را…
اشک بر گونه ی این ناشنوا می آید

آقای من

دلم را به بزم محبت کشیدی
دوباره مرا پای صحبت کشیدی

ز بی آبرویی من هم گذشتی
از این نوکر پست، منّت کشیدی

دکمه بازگشت به بالا