شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مشتی پر از تو مانده که در لانه ریخته

خاکستر تو پشت در خانه ریخته

اصلأ بنا نبود که ظلمی بنا شود

اما چه شد که اینهمه ویرانه ریخته

مدح امام حسن (ع)

دستان تو, صد دست… نان, خرما…فقیران

هستند گرد سفره ات تنها فقیران

با پادشاهی گرد یک سفره نشستن…

این را نمی دیدند در رویا فقیران

تا لحظه ای چشمان مستت را ببینند

در راه تو چشمند سر تا پا فقیران

حاتم بیاید روی پاهایت بیفتد

شاید پذیرفتی تو او را با فقیران

هر بار می بخشی و از بس نا شناسی

هر بار می پرسند نامت را فقیران

مانند تو کی پادشاهی چند نوبت-

تقسیم کرده هستی اش را با فقیران؟!

تنها دعای زیر لبهاشان همین است:

همسایه ات باشند آن دنیا فقیران

جانم بهای لحظه ای با تو نشستن

دستی بکش روی سر ما…ما فقیران

***

نان و نمک دادی, بپردازند ای کاش

حق نمک را  روز عاشورا فقیران

حسن اسحاقی

 

زبانحال امیرالمومنین (ع)

رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز

دارد سرم هوای سر کوی تو هنوز

بعد از تو سوی چشم مرا اشک میبرد

ای سمت چشمهای ترم سوی تو هنوز

روضه فاطمیه

شبهای درد و نافله و بیقراری ام

چشم خداست شاهد شب زنده داری ام

گاهی میان گریه که از هوش میروم

اشک علیست آنکه میاید به یاری ام

روضه بستر شهادت

نفس, نفس زدنت را شمردم و دیدم
چقدر فاصله دارند هر نفس باهم
یکی ,دوتا نفست هم که بوی خون می داد
نفس بزن ,نفسی مادرانه میخواهم

شعر ایام بستری حضرت زهرا (س)

قلوب عاشقی هجران شراره سی داغلار
فراق یارینی تصویر ایدنده یار آغلار

تصور ایله او وقتین غم و مُصیبتینی
علی باخاباخا زهرا ائدور وصیتینی

مرثیه فاطمیه

 شب دراز است , تو گویی که فقط شب مانده
فاطمه رفته از این خانه و زینب مانده

گفته بودی که خدا جام بلا می دهدش
هر کسی را که در این بزم مقرّب مانده

روضه فاطمیه

درد تو نیست به جز معجزه درمانش,آه!
عمرتو نیست به جز تلخی پایانش,آه!

ترس زینب همه از غصه ی فردای تو بود
و از آرامشِ قبل از شبِ توفانش ,آه!

غزل فاطمیه

چه قدر,شیشه ی عمر تو زود می شکند؟
کبوتری که پرش شد کبود می شکند

سقوط اگر چه سرآغاز پرشکستن هاست
پرِ پرنده ی تو در صعود می شکند

شعر روضه کوچه

مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد
یا آن طرف دست برادر را بگیرد

آشفته بازاری ست,گویا هیچ کس نیست
قدری جلوی بانی شر را بگیرد

روضه شام غریبان و غسل و دفن

می دهد بال و پر خستة جبریل خبر

پیشِ چشمان علی رفت ز دنیا کوثر

دور می کرد ز دُور و برِ خانه همه را

ماند, یک جمعِ یتیم و تنِ سردِ مادر

مرثیه حضرت زهرا (س)

محراب بود و ماه و نماز نشسته اش

روی کبود و نیمة چشمان بسته اش

 سجاده بود و سجدة طولانی و قنوت

چادر نمازِ خاکی و دست شکسته اش

دکمه بازگشت به بالا