جشن ظهور

پایان بده این ظلمت و حیرانی ما را
سامان بده اندوه و پریشانی ما را
بی عطر حضورت همه شبها شب یلداست
کوتاه کن این دوری طولانی ما را

یا ولی الله

پایان بده این ظلمت و حیرانی ما را
سامان بده اندوه و پریشانی ما را
بی عطر حضورت همه شبها شب یلداست
کوتاه کن این دوری طولانی ما را

عزم کرب و بلا

دارد غم تو شور به پا می کند حسین
هر عاشق عزم کرب و بلا می کند حسین

پیر و جوان به سوی مزار تو راهی اند
شوق زیارت تو چه ها می کند حسین؟!

روسیاه

بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟!
بس نیست شدم پیش تو شرمنده پیاپی؟!

کم زیر قرارم نزدم پشت سر هم
اما توبه رویم زده ای خنده پیاپی

کاشفَ الهَمّ

عشق گیرای تو  یک عالم مسلمان ساخته

از دل زردشت یک عاشق چو سلمان ساخته

نیست دنیا جز کویری خشک و بی آب و علف

برکت  نور  تو  نعمت  را  فـراوان ساخته

اینجا برات کرب و بلا می شود گرفت

از دست چشم های شما می شود گرفت-

هر آنچه که ز دست خدا می شود گرفت

وقتی مسیح خادم صحن تو می شود

یعنی ز خادم تو شفا می شود گرفت

ای کاش

ای کاش برای تو اثر داشته باشم
باری ز سر دوش تو برداشته باشم
بی شک تو به دیدار دل خسته می آیی
از آمدنت کاش خبر داشته باشم

دربار سلطان

دلم جز به مهر تو سامان ندارد

دمی زندگی بی تو امکان ندارد

 نباشد فقیر آن که بی مال و پول است

فقیر آن که مثل تو سلطان ندارد

کریمه

روزگار نیک و تقدیری نکوتر داشته

هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته

تازه در فردای محشر زائرت پی می برد

آب سقاخانه ی تو طعم کوثر داشته

کنار سفره ی تو

کنار سفره ی تو جا برای ماها نیست؟

مگر پناه دلی که شکسته اینجا نیست!

یقین قلبی ام اینجا مرا کشانده فقط

نگو که در حرم آقا برای من جا نیست

دکمه بازگشت به بالا