بعلیًّ بعلیًّ

خارج از درک عُقول اند خدا با حیدر
می رسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر

ذات حق در وجنات علوی جلوه نمود
بهترین آینه ی عالی اعلیٰ..،حیدر

یا صاحب الزمان(عج)

بهاران قد علم کرده ولی رنگ قیام‌َ‌ت نیست
قبای سبز پوشیده درختی که به نام‌َت نیست

چه معنا می دهد عیدی که یارت را نمی بینی
چه دارد هفت‌سینی که در آن سروِ امامَت نیست

لا اِلهَ اِلّا اَنْت

اگرچه باد مَعاصی مهاجم است هنوز
نسیم مرحمت تو ملایم است هنوز

صدای زمزمه ی “”لا اِلهَ اِلّا اَنْت”
شبیه ضجّه به گوش عوالم است هنوز

الهی و ربی

پای دل در پیشگاه یار لغزش می کند
هرچه با ما می کند این نَفْسِ سرکش می کند

زیرِ گوشِ من بزن..،شاید بیاید اشک من
عاقبت این گریه ما را اهل بخشش می کند

یا رب

مستیم..،دورِ صدهزارم را نگیر از ما
لطفاً شراب ناب این خُم را نگیر از ما

پاسخ نمی گویی سلام باده نوشان را؟!…
یا ربّنا! لفظ علیکُم را نگیر از ما

الٰهی لا تَرُدَّ حاجَتی

طلوعی نیست تا دلخوش به فرداها کنم خود را
چراغی نیست تا راحت از این سرما کنم خود را

تمام بندِ انگشتانِ دستم یخ زد از دوری
توانی در نفس هایم نمانده ، ها کنم خود را

مهدی فاطمه(عج)

نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد
طوفان بی امان حقیقت بلند شد

دنبال خاک بود خدا روز خلقتش
برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد

یا صاحبَ الزَّمان

قسم به آب..، به روز نخستِ پیدایِش
قسم به باد..، به طوفانِ عاصیِ سَرکِش
قسم به خاک..، به آن کوه‌های بی جنبش
قسم به شعله‌ی خورشید، وقت هر تابش

یا سَیِّدُ السّاجدین

ناگهان بانگِ هَل اَتیٰ پیچید
در دل صورها، صدا پیچید
صوت شیرین ربَّنا پیچید
عطر سجاده ی خدا پیچید

عزیزم حسین

رود سمت خانه ی دریا قدم برداشته
دامن دشتِ پر از آلاله نم برداشته

تا که بنویسد به روی پلک او “فَتحًا مُبین”
حضرت حق از پر فطرس قلم برداشته

یا قمرالعشیره

باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت
از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت
نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت
آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت

آه

با گریه،با آه دمادم می نویسند
در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند
اندوه را با جوهر غم می نویسند
این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند

دکمه بازگشت به بالا