حیدر مدد

شاهی که غیر سرورم،او را خطاب نیست
کس جز خودش به نزد من عالیجناب نیست

مقصود من ز عرض ارادت خود علی است
تعظیم کردنم به هوای ثواب نیست

کریم اهل بیت

درّ خلقت که هست ریحانه
روی دستش گرفته دردانه

نوه ارشد رسول آمد
سجده کرده علی به شکرانه

بی آبرو و عاصی

بی آبرو و عاصی و بدکار آمد
آن که گناهانش شده بسیار آمد

امشب صدایت می زنم با شرمساری
عبد خراب و مستحق نار آمد

مادر

مادری که محور کاشانه بود
نیمه شب ها قصه گوی خانه بود

فاطمه در بستر اطفال خویش
قصه می گفت از همه احوال خویش

انسیه الحورا

انسیه ای که روز محشر محشر اوست
سیراب کام عاشقان از کوثر اوست
ای کاش ما را در پناه خود بگیرد
بچه که می ترسد پناهش مادر اوست
اسماعیل روستایی

یا الله

خبر از معطلی ات بر سر بازار نبود
خبر از هلهله و خنده اشرار نبود

بود یک شهر همه دست ادب بر سینه
دور تا دور شما دشمن بسیار نبود

مستحقم سائلم

مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز

آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز

مهربان عالم

آقای کریم خیر مقدم

جنات و نعیم خیر مقدم

دریای کرم به جوشش افتاد

دریای عظیم خیر مقدم

مستحقم سائلم

مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز

آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز

تکیه کوچک محله ما

تکیه کوچک محله ما
رونق فوق العاده ای دارد
تکه ای از بهشت رنگین است
گر چه تصویر ساده ای دارد

احلی من العسل

به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش
به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش

ز یادها نرود که چگونه نزد عمو
رسیده بود، به آن گریه سرازیرش

ارباب من

از این در با صفاتر من ندیدم آستانی را
به جز اینجا نمیدانم در این عالم نشانی را

ملائک اذن میخواهند بزرگان آرزو دارند
که در این محفل گریه بشویند استکانی را

دکمه بازگشت به بالا