آیه یِ هـدایت

بر لبت آیه یِ هـدایت و نور
مکتبِ تو کلاسِ شور و شعور

پایِ دین را به سینه وا کردی
کاش من با شما شوم محشور

ای آسمان به زیرِ قـَدمهایت

ای آسمان به زیرِ قـَدمهایتان علی
نانی بده که آمـده مهمانتان علی

زائر شدیم تا که تماشایتان کنیم
خیره شده بهشت به اِیوانتان علی

یا اباعبـدالله

آذری و عرب و فارس ندارد این راه
بأبی أنتَ و اُمـّی یا اباعبـدالله

چشم خورشید شده فرش دراین جادّه ها
وَ غبار از تنِ زوّارِ تو می گیرد ماه

قرار بود بمیرم

قرار بود بمـیرم برایت آه نشد
گناه کرده ام و رِزق من نگاه نشد

قرار بود بمیرم اگر غروب دهم
شنیدم از تَه گودال وحال شاه نشد

پسرِ فاطمه

این نمکـدارترین روضه نمک گیرم کرد
پسرِ فاطمه با دستِ خودش سیرم کرد

روضه یِ کـوچه یِ غمهایِ کـریمِ طاها
در همین اوجِ جوانی به خدا پیرم کرد

صحـن خاکی تو

آمـدیم از تو بگـوییم و بباریم حسن
ما تعصب به تو و نام تو داریم حسن
کاش در صحن شما پا بگـُذاریم حسن
کـَرمی کن که بیاییم و بیـاریم حسن ….

ابتا یا حسین

اگر دشمن به ما زخمِ زبان زد
سـرِ بازار مـا را بـی امـان زد

خودم دیدم که مستِ بی حیایی
به لـبهایِ تو چوبِ خیزران زد

حسین ایمانی

قول دادم

ای قرار دل دُردانه… کمی می خندی؟!
گیسویم را بزنم شانه کمی می خندی؟!

قول دادم به خودم پیش تو هِق هق نکنم
نزنم حرف غریبانه کمی می خندی؟!

اِی ثروت عالَمْ حسین

هرچه دارم نـذرِتو اِی ثروت عالَمْ حسین
چند دِرهم خرج شد تا شدتنت دَرهم حسین
رفتی و بی تو شدم همراهِ نامَحرم حسین
تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم … حسین

رنگِ روضه

پَر در می آورم
هرجا که نامِ نامی دلبر می آورم
تااوجِ آسمان
پَر می زنم پیاله نَه کوثر می آورم

تربتِ ارباب

باران که می گـیرد پریـشانیم انگار
با گریه داریم از تو می خوانیم انگار

یک سال نَه… صد سال نَه‌… ما پشتْ در پشت
از جـیره خوارانِ همین خـوانیم انگار

معجرِحرم سوخته

پشت سرِتو با سرِتو می آیم
با سارق انگـشـترِ تو می آیم

آنقدر به من سیلی و شلاق زدند
انـگار شدم مـادر تو می آیم

دکمه بازگشت به بالا