گفتیم هر زمان همه جا مرتضی علی
ذاکر شدیم ذکر تو را مرتضی علی
از مدح تو همیشه قلم شرم میکند
ای قدّ شعر پیش تو تا مرتضی علی
گفتیم هر زمان همه جا مرتضی علی
ذاکر شدیم ذکر تو را مرتضی علی
از مدح تو همیشه قلم شرم میکند
ای قدّ شعر پیش تو تا مرتضی علی
قلم لال است اما مینویسم داستانش را
من و مدح علی؟!حتی نمیبردم گمانش را
گروهی باعلی مشغول و جمعی باعلی عاشق
مسلمان جایخود دارد چه سازم هندوانش را
بردار از خاک کف حجره سرت را
از بیکسی کمتر صدا کن مادرت را
اینجا جواب نالههایت نیشخند است
اصلاً نمی فهمند چشمان ترت را
به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح -آن قسم آشکار- منتظرم
بیا که عید بیاید به خانهی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم
روشناتر ز آب امّ بنين
بانوی آفتاب امّ بنين
انتخاب ابوترابی تو
افتخار بنی كلابی تو
ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری
نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری
ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری
نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری
مجال دیدن خورشید؛شب میسر نیست
چنان که رویت تو تا ابد مقدر نیست
چگونه از تو بگویم؟ همیشه می مانم
کهشعر پیش تو جز واژههای ابتر نیست
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايی
از جاده های روشن فردا بيايی
دوری تو بغضی نشانده در گلويم
ای كاش ميشد يا بميرم يا بيايی
چشم هایم دوباره بارانیست
حال و روزم پر از پریشانیست
هر تپش آه میکشم با درد
نفسم بین سینه زندانیست
جز سفرهی کرامت مولی الموالیام
حاجت نبرده پیش کسی دستِخالیام
از تو به غیر مهر و محبت ندیدهام
با اینکه دیدهای چه قدر لاابالیام
افتاده است روی زمین درد میکشد
پایش شکسته زیر فشار شکنجه ها
با تازیانه روزه ی خود باز می کند
مردی که مانده بین حصار شکنجه ها