زخمی زهر

زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود
زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود

پنجاه سال عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او روضه دار کوچه ها بود

مجال آه نداشت

میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت

درست مثل فدک پاره‌پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال روبه‌راه نداشت

مولای من

بین نماز ادعیه اش مستجاب شد
صبح محاسنش که به خونش خضاب شد

بی پرده با خدای خودش هم کلام بود
خونی که ریخت بر رخ پاکش حجاب شد

ناحيه خوان

امام مرثیه خوان سفره ای ز آه انداخت
به چشم خشک تمامی ما نگاه انداخت
به یمن خواندن از جون و این لباس سیاه
نظر به سوی غلامان رو سیاه انداخت

جود و سخا

هردم بخوان آیات جاری حسن را
جود و سخا و بردباری حسن را

در زیر قبه که دعاها مستجاب است
کن آرزو خدمتگزاری حسن را

جانم زینب

همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد
وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد

علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر
ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد

به زیر قبه حسین

دلی که خانه ی غیر تو شد حرم نشود
اگر دخیل علم نیست محترم نشود

چه سود در نفس آن کسی که یک لحظه
به عهد عابس و جون تو هم قسم نشود

طوف نجف

برای طوف نجف واژه ها قطار شدند
به یمن مدح علی ،جمله رستگار شدند

حدیث منزلت بوتراب را گفتند
به سوی خانه خورشید رهسپار شدند

آیه ی تطهیر

حدیثی نقل باید کرد از لولاک بالاتر
که نورش لیله ی قدر است و از ادراک بالاتر

طهورای وجودش قبل از این عالم زبانزد شد
طلوع نور او سوغاتی معراج احمد شد

مادر

غرور چادر او شد شهید در کوچه
وقار پوشیه اش لطمه دید در کوچه

به درک لیله ی قدرش خیال هم نرسید
به او چگونه شهادت رسید در کوچه

رزق خلق

صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هرکجا شدحرف از بانو به نیکی یاد شد

گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پرسجاده اش روح القدس ایجادشد

جان‌علی مرتض

دستم‌ به دامان‌ کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمی شد

جان‌علی مرتض در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمی شد

دکمه بازگشت به بالا