جلوه اي هرگز ندارد حي سبحان بي حسين
نيست تفسيري براي حي رحمان بي حسين
ما مريض تربت اش هستيم از صبح ازل
دردهاي ما نخواهد داشت درمان بي حسين
جلوه اي هرگز ندارد حي سبحان بي حسين
نيست تفسيري براي حي رحمان بي حسين
ما مريض تربت اش هستيم از صبح ازل
دردهاي ما نخواهد داشت درمان بي حسين
دل نبرده از پدر هرگز جواني بيش از اين
ماه را كامل نديده آسماني بيش از اين
تير مژگان و كمان ابرويش عاشق كش است
بر هدف هرگز نزد تير و كماني بيش از اين
هيچ ايم و نداريم به جز روي سياهي
در كوله نداريم به جز بار گناهي
بر ما نظري كن،نظري گاه به گاهي
ما بي تو شبيه ايم به طفل سر راهي
هم خدا فرموده در آيات قرآن از علي
هم پيمبر گفت با امت فراوان از علي
پس نمانده جاي شك و شبحه اي در مدح او
جان گرفته تا قيامت جسم ايمان از علي
پس همان امت كه بود از لطف پيغمبر پناه
جمعشان جمع است در ويراني يك سرپناه
هيزم آوردند تا نمرود را ياري كنند
ميبرم در فتنه ي اين قوم بر داور پناه
هم اكثر اوقات گرفتم نظر از عشق
هم مانده برايم فقط اين چشم تر از عشق
در منزل حيرت سخن از عقل نبوده است
آموخته عقل از دم ساقي هنر از عشق
آمدي،خوش آمدي از من نبودي بي نصيب
منتظر بودم بيائي ياري شاه غريب
سر به زيري از چه بابت،سربلندي پيش من
تو نشان دادي پس از نفرين من هستي نجيب
ازقضا قصه ي تقدير بهم خواهد ريخت
ميرسد زود ولي دير بهم خواهد ريخت
خواب ديده است كسي قحطي آب آمده است
يوسف از گفتن تعبير بهم خواهد ريخت
امشب اي كاش دوباره قمرم مي آمد
مونس بي كسي هر سحرم مي آمد
بدتر از گم شدن و زجر كشيدن اين بود
چكمه ي شمر فقط در نظرم مي آمد
آيه به آيه هر چه که خوردم قسم کم است
اينجا براي از تو نوشتن قلم کم است
شاعر شبيه من که به دردت نميخورد
در گفتن از مصيبت تو محتشم کم است
مست آن شاهم كه مست اش هر پيمبر مانده است
تازه مستي با علي از حوض كوثر مانده است
من يقين دارم يقين دارم يقين دارم يقين
عقل ها از درك اوصاف علي درمانده است
جاني به تن نيست
از تشنگي ديگر توان پا شدن نيست
مسموم زهرم
مظلومم اما پيكرم دور از وطن نيست