شعر عيد غدير خم

حضرت موالموالی

حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی

دستان یدالله

اذکار تسبیح مناجاتم طرب دارد
محراب گویا نیت عرض ادب دارد
نام علی می‌جوشد و سجاده تب دارد
ذی الحجه ی این روزها بوی رجب دارد

نور افلاک

سرّ لولاک یا علی مولا
نور افلاک یا علی مولا
و سلامٌ علیٰ اباالایتام
پدر خاک یا علی مولا

یا ایها الساقی

به نام او که با نامش خدا داده است تلقینم
که جز نام علی در اعتقاداتم نمی بینم
.
علی کاف لعبده، این شعار هر خدا جویی است
خدا می داند و من! گر که غیر از این شود دینم

قطب عالم

از يتيمان دورگرد توام، قسمتم بوده دربدر باشم
از خراسان و شام و كرببلا تا نجف دائم السفر باشم

رازق كل شئ يا ستار، واى از دورى از عذاب النار
راهمان گر نميدهى بگذار، متكدى پشت در باشم

حضرت دلبر

کشیدم روی لوح دل جمال دلبر خود را
نوشتم در سرآغازم کلام آخر خود را
.
فلانی و فلانی و فلانی نه ، فقط حیدر
همان شاهی که داده در نماز انگشتر خود را

بیراهه نرو

دل نیست آن که عشق تو رویش اثر نداشت
بیراهه! مذهبی که به راهت نظر نداشت
هرچه نگاه کرد خداوند بر زمین
حصنی چونان ولای علی معتبر نداشت

زینت اذان

هزار شکر که دارم ولای دُرّنجف
شدم گدای ولای خدای درنجف
.
قلم به هیبت الماس هند آوردم
نوشته ام دوسه بیتی برای درنجف

غدیری ام

مستیم از شراب طهور غدیری ات
جانم فدای خاصیت بی نظیری ات

یاقوت آفرینشی و تاج انّماست
روی سر امارت دنیا، امیری ات

روح یقین

قصد دارم اثری از لب کوثر بکِشم
تا که دست از می و میخانه و ساغر بکِشم
وقت معراج، هوالهوی مکرّر بکِشم
به خدا رو کنم و سمت نجف پر بکِشم
مژه بر خاک کف گیوهء حیدر بکِشم

روز نعمت

آورد بالا دستهای جانشینش را
میخواست تا کامل کند اینگونه دینش را

الیوم اتممت علیکم نعمتی میگفت
تا خلق بشناسد امام اولینش را

خیر العباد

در صحنه ی پیکار هنرمندترین است
او جای خودش…قنبر او عرش نشین است
بوسه زنِ خاک قدمش روح الامین است
ایوان نجف جلوه ای از عرش برین است

دکمه بازگشت به بالا