با آن صدای خسته و اشک مثالی اش
گردیده باز همدم طفل خیالی اش
این روضه زنانه جگر پاره میکند
دارد رباب صحبت گهواره میکند
با آن صدای خسته و اشک مثالی اش
گردیده باز همدم طفل خیالی اش
این روضه زنانه جگر پاره میکند
دارد رباب صحبت گهواره میکند
شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهواره ش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه
شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود
چشم های من فقط با نام تو تَر میشود
قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو
خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود
پسرم در تب و تاب است خدایا چکنم؟
تشنه ی جرعه ای آب است خدایا چکنم؟
قحطی افتاده..همه تشنه لبان ناله کنند
بهرِ این طفل که خواب است خدایا چکنم؟
فرقی نداره دیگه روز و شبش
یکی دو روزه خیلی خشکه لبش
هرکاری کردیم ولی فایده نداشت
یه ذره هم پایین نیومد تبش
بالا گرفت دستش و شد گرم گفتگو
رحمی نکرد بر لب شش ماهه هم عدو
تیر سه شعبه آمد و زد بر بوسه بر گلو
شد رنگ خون، سفیدی قنداق طفل او
به عزیز دل خیمه نظرش افتاده
هلهله باز به جان جگرش افتاده
مانده ام تیر مگر قحطی صید آمده است
که به یک حنجر کوچک گذرش افتاده
رباب لشگر خود را به دست اقا داد
خدا کند نرود پیش اش آبروی رباب
علی بهانه گرفت جای آب تیر آمد
سفید شد همان لحظه تار موی رباب
بالا گرفت دستش و شد گرم گفتگو
رحمی نکرد بر لب شش ماهه هم عدو
تیر سه شعبه آمد و زد بر بوسه بر گلو
شد رنگ خون، سفیدی قنداق طفل او
ز تشنگی متوسل به آب دیده شدم
به پیش مادر بی شیر سرفکنده شدم
برای یاری من مهد هم تکلم کرد
میان مهلکه یارب غریب خوانده شدم
بر آن تاریکیِ مطلق زَر آورد
به روی دست طفلی مضطر آورد
نیازش چند قطره آب شد که
سه شعبه بین حرفش سر درآورد
برای خشکی لبِ تو آب گریه میکند
کویر، سینه میزند سراب گریه میکند
قنوتِ مادرِ تو بیجواب ماند و بعد از آن
برایش آسمانِ مستجاب گریه میکند