شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

گهواره ای کوچک

مثل علی اکبرم میشد جوان ای کاش
میگفت صبح و شب برای من اذان ای کاش

مثل اباالفضلم علم بردوش می آمد
میشد بلای جان جمع دشمنان ای کاش

بر روی دستِ بابا

پرپر زد و پریشان گردید و رفت از حال
بر روی دستِ بابا خندید و رفت از حال

قلبش تکان تکان خورد و جایِ جرعه ای آب؛
تیری به حنجرش خورد! ترسید و رفت از حال

نوه ی شیرخدا

هر که از لجّه ی غم جرعه مکرر نخورد
روز محشر به جز این، حسرت دیگر نخورد

پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی
هیچ شاه دگری غصه ی نوکر نخورد

حبلُ المتین

هر نخ قنداقِ این نوزاد یک حبلُ المتین است
این علیِ ابنِ حسینِ ابنِ امیرالمؤمنین است

کودک این خانواده مرد میدان نبرد است
هِق‌هقِ این شیرخواره حَق‌حَقِ فتح‌المبین است

باب الحوائج

مبهوت این آیینه اند اختر شناسان
شمسی الشموسی سیرتان ،گوهر شناسان

پروانه های روزه دار و دائم الذکر
یاهو کشان بی نشان،حیدر شناسان

بابِ حاجات

ظرفِ ششماه رسیدی به مقاماتِ عجیب..
بابِ حاجاتی و داری چه عنایاتِ عجیب

ظرفِ ششماه پریدی و آغاز شدی…
وَ نصیبت شده است فیضِ ملاقاتِ عجیب

پسرِ نیزه نشینم

دلم از دور به تو میلِ توّسل دارد..
ردّ ِ خون است وَ یا صورتِ تو گل دارد

پسرِ نیزه نشینم!نه نشین اینگونه…
گلوی تو چقَدَر صبر و تحمّل دارد

وای از دل رباب

رفت و داغ دوریش دامان مادر را گرفت
از دم خیمه سرو سامان لشگر را گرفت

تیر با چه سرعتی آمد بماند قصه اش
آنچنان آمد که آقا جای تن سر را گرفت

حرمله خير نبينى

باز هم نوبت آن است قمر در آيد
يك تنه آمده تا پشت پدر در آيد

آمده يارى بابا بكند اى جانم
آمده بلكه از او نيز سپر در آيد

لالایی اصغرم

چشمه ای پا نمیشود مادر
خاک دریا نمیشود مادر

خواب از چشم تو گریزان است
گریه لالا نمیشود مادر

علی لای لای

فرقی نداره دیگه روز و شبش
یکی دو روزه خیلی خشکه لبش
هرکاری کردیم ولی فایده نداشت
یه ذره هم پایین نیومد تبش

علی اصغرم

آنقدر تب کرده‌ای که آفتاب آتش گرفت
آنقدر لب تشنه‌ای جانم  که آب آتش گرفت

کاش می‌شد هرچه بود و این قُماط” اینجا نبود
شرمگینم کاش می‌شد که فرات اینجا نبود

دکمه بازگشت به بالا