از سر صبح دلم داره می لرزه
چه اضطرابی داره خواهرتو
کم بشه مویی از سرت می میرم
تو رو به من سپرده مادرتو
شعر وروديه كربلا
خدا كند نشود خيمه اي بنا اصلا
در اين مكان نشود آتشي رها اصلا
خدا كند نرسد دست بادها حتي
به بندهاي نقاب سكينه ها اصلا
با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن
عباس جان, سه ساله ی ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
ای حضرت غریب من ای آشنای من
ای کعبه معظمه ی کربلای من
زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من
بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد
ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد
این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا
در بند دام دلبری دیگر بیفتد
دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی
با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی
ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم…
با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی
ذکر لبت در هر قدم؛ «إنّا إلیه راجعون»
ورد زبانت دم به دم «إنّا إلیه راجعون»
از کوفیانِ کینه ای بسیار داری خاطره
از فتنۂ اهل ستم، «إنّا إلیه راجعون»
غصه گرفته تمام پیکر من را
این زمین کجاست حسین آمدم اینجا
می دهد اینجا چه قدَر بوی آشنا
اعوذ باالله من الکرب والبلا
یک نظر کن حال و روزمضطرم در این دیار
ای عزیزِ فاطمه..دیده ترم در این دیار
با ورودت..حزن و اندوهی دو چندان آمده
از غمت آقا گریبان می درم در این دیار
دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی
با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی
ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم…
با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی
خیمه ها را کرده ام بر پا، امان از کربلا
داغدارم میکند اینجا، امان از کربلا
بوسه میزد مادرم زهرا(س) مرا با گریه و
مضطرب میگفت با بابا! امان از کربلا
بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد
ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد
این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا
در بند دام دلبری دیگر بیفتد