شعر اربعین

چهل روزه

چهل روزه تو نیستی پیش زینب
چشش خونه، دلش آتیشه زینب

چهل روزه سرم بی‌سایبونه
سرت رو نی برام روضه می‌خونه

نظری کن به خواهرت

ای غایب از نظر, نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت

یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت

ذكر تو از زبان من

دور نمي شود دمي ذكر تو از زبان من
دل ز همه بريده ام عشق تو آب و نان من

من چه كنم كه عاقبت كرب‌وبلا بري مرا
از غم دوري حرم روي لب است جان من

زخمیِ زنجیرم

زخمیِ زنجیرم, کبودِ بی شمارم
بر شانه هایم زخم های کهنه دارم

همشیرۀ خورشیدم و بانوی نورم
هر چند که در پنجه ی گرد و غبارم

با قد خم آمدم

با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین

کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین

ما جامانده ها

سنگ هم آتش گرفت از حال ما جامانده ها
گریه باید کرد بر اقبال ما جامانده ها

درد را همدرد ، جور دیگری حس می کند
فطرس امروز آمده دنبال ما جامانده ها

رفتند زائران حرم

در خلوت شبانه ی ما پا گذاشتی
منت به بی کسی شب ما گذاشتی

نالایقی من به حضور تو می رسید
دیدار را به شاید و اما گذاشتی

همه رفتند بی قرارم

عاشق اما گناه کارم من
دل ندارم، خدا که دارم من
همه رفتند بی قرارم من
به زیارت امید وارم من

موکب نداشتیم؟

من را به چرتکهء کرده های خویش
اصلا بنا نبود عقوبت کنی حسین

کردم حساب روی نگاهت بزرگوار
باشم امیدوار که دعوت کنی حسین

برخیز حسینم

برخیز و ببین عاقبت و آخرمان را
لبهای ترک خورده و چشم ترمان را

برخیز که از باغ خزان خورده ببینی
گل های کبود آمده ی پرپرمان را

یک اربعین گذشته

باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو

یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو

زینب رسیده کربلا

زینب رسید کشته بی سر قیام کن
باز از رگ بریده به خواهر سلام کن
یک اربعین که حرمت من را نداشتند
تو الاقل به پیری من احترام کن

دکمه بازگشت به بالا