شعر اربعین

سر عشق زینب

نه اصلا تنی را که دیدم مرتب نبود
سر روی نیزه سر عشق زینب نبود

چهل شب نماز شبم را کشیده شکست
شبی را که سیلی نمی خورد زینب نبود

پسرِ فاطمه!

عوضِ عمّه ی خود راه برو بینِ مسیر..
پسرِ فاطمه!..با آه برو بینِ مسیر…
به قدم های تو سوگند پُر از خستگی ام
عوضِ من کمی ای شاه برو بینِ مسیر..

فراق من و دلدار

از فراق من و دلدار چهل روز گذشت
از شب آخر دیدار چهل روز گذشت

از همان شب که زن و بچه ی دلخونت را
من شدم قافله سالار چهل روز گذشت

جانم زینب

از اول گل هر سخن بود زینب
کسای روی پنج‌تن بود زینب
چنان مادرش ممتحن بود زینب
بدون تبر بت شکن بود زینب

دریا میشود زینب

عالم اگر قطره است، دریا میشود زینب
اشک علی و اشک زهرا میشود زینب
صبرحسن در اوج، معنا میشود زینب
هرچه حسین گفتیم فردا میشود زینب

انقلاب حسین

آمده وقت انقلاب حسین !
عجلوا عجلوا به باب حسین

سایه ی لطف این و آن هیچ است..
میروم زیر آفتاب حسین!

مـرا بـیــا و نـزن

مـرا بـیــا و نـزن بـر زمـیـن رسمـش نیست
نکن تو با دل من اینچنـیـن رسمـش نیست

رهـا نـکـن تو مـرا، چـون که تـرک کـردن آن
کسیکه با حرمت شد عجین رسمش نیست

به هر دری بزنم

به هر دری بزنم تا که در نگاهِ تو باشم
فراری از همگانم که در پناه تو باشم

به جایگاه رفیعت توسلم شده آقا
که سر به زیر تو باشم ، که سر به راه تو باشم

بیقرارم

اومدم تا که تو آرومم کنی
خیلی بیقرارم و دلم پُره
نگرانم! میگم این نوکرِ بد
نکنه به درد تو نمیخوره

دو چشم تر

به من رسیده دو چشم تر از حسین و حسن

کلام وحی شده منبر از حسین و حسن

خراب روضه شدم آمدم به میخانه

رسیده جام و می و ساغر از حسین و حسن

برخیز ای نور دو چشمم

یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را

یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را

این چهل روز

این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد
هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد

شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد

دکمه بازگشت به بالا