شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

در بغل می‌گیرمت

در بغل می‌گیرمت افسوس دَرهَم می‌شوی
گاه پیدا می‌شوی و گاه مبهم می‌شوی

اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا می‌چینم اما زود دَرهَم می‌شوی

اربا اربا

نگاهت کردم اما درهمی تو
میان لخته خونها مبهمی تو
تورا قطعه به قطعه چیدم‌ اما
چرا هرجور میچینم کمی تو

ولدی علی اکبر

می‌روی میدان علی اکبرم قبل از همه
از تو دل کندند پس اهل حرم قبل از همه

می‌روی و میبری دل‌های اهل خیمه را
دلربایی می‌کنی ای دلبرم قبل از همه

یا علی اکبر(ع)

یک جلوه است جلوه‌ی اعظم فقط علیست
یک معنی است معنی خاتم فقط علیست

آیات کبریاییِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ
آئینه خدای معظم فقط علیست

ولدی علی اکبر

حرفی تو بزن تا که دوصد گوش بیارم
بابا چه کنم تا که تو را هوش بیارم

بگذار همین جا به کنار تو بمیرم
جایِ کفن از خون تو تن پوش بیارم

ولدی علی

مثل آهی که نهاد از مصدرش بیرون کشید
نیزه را بابا ز حلق اکبرش بیرون کشید

دشنه‌ای،نای اذان‌گویِ حرم را باز کرد…
چندتا اَشهَد ز عُمق‌ حنجرش بیرون کشید

سروِ رعنا

سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده
داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده

پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی
ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده

علی اکبرم

برای روضه ی اکبر بیار امشب دل زارو
باید حتما پدر باشی بفهمی حال آقارو

نخ تسبیح و بازش کن‌ میون‌جمعیت بنداز
صدا کن پیرمردی رو بگو جمعش کن اینارو

ولدی

شانه ی ماذنه ها با قدمش زیباتر
ظاهرا ماذنه میرفت ولی بالاتر
لیله العشق پدر گشته کمی رعناتر
صوت والحان قشنگش ز همه گیرا تر

عزیز لیلا

گذاشت بین عبایش تمام اعضا را
گرفت از دل صحرا عزیز لیلا را

به احتیاط عبا را بلند کرد ولی
گذاشت روی زمین جسم اربااربا را

نظر از عشق

هم اكثر اوقات گرفتم نظر از عشق
هم مانده برايم فقط اين چشم تر از عشق

در منزل حيرت سخن از عقل نبوده است
آموخته عقل از دم ساقي هنر از عشق

علی اکبرم

چشم من گرچه شده تار حواسم به تو هست
دستپاچه شدم این بار حواسم به تو هست

هر طرف پرت شد اعضات و دل من هر جاست
پیش تو نیستم انگار حواسم به تو هست

دکمه بازگشت به بالا