شعر محرم و صفر

عشق فرمود

عشق فرمود ندارم خبري بهتر از اين
نيست،گشتيم،نديديم دري بهتر از اين

حرف هفتاد و دو دلداده ميان است،فقط
در كجا داشت كسي همسفري بهتر از اين

عمو حسین

دیدم زمانی که رسیدم پای گودال
شمشیر و تیر و سنگ ، در هر جای گودال

میریخت خون از بین نای نیزه خورده…
باید شنید این روضه را از نای گودال

سینه‌یِ سوزانِ عمویش

به روی سینه‌یِ سوزانِ عمویش اُفتاد
ته گودال عمو بود به رویَش اُفتاد

سینه بر سینه‌ی او داشت حرامی آمد
تا جدایش بکند کار به مویَش اُفتاد

حسن غریب مادر

تمامِ ماهِ محرم کران کران حسن است
حسن حسین شده پس”حسین جان”حسن است

حسن حسین شده تا حسین جلوه کُنَد
اگر حسین شنیدی بدان که آن حسن است

حرف عشاق

چند روزیست دلم شربت غم می نوشد
حرف عشاق تو از قلب قلم می جوشد

موج افکار سیاسی زده در بیراهه
دل پر دارم از این بازی چندین ماهه

حسین جانم

گاه چون کارون برایت گریه می‌کردم حسین
گاه چون جیحون برایت گریه می‌کردم حسین

بار اول را نمی‌دانم ولی از کودکی…
تا همین اکنون برایت ‌گریه می‌کردم حسین

سایه رویِ سرم

با تو خورشید شدم، بی تو شبِ تار شدم
غم ِ تنهایی تو دیدم و بیمار شدم

سایه رویِ سرم! زینبِ(س) تو آشفته ست
یار کم داری و از دلهره سرشار شدم

عزیزم حسین(ع)

نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست

خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست

قبول وصله ی ناجور این بساط منم

قبول جای بیابان کنار دریا نیست

باران اشک بود

این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

صدای چاوشی ماه

دارد نوای نوحه‌ی خون‌خواه می‌رسد
هر شب صدای چاوشی ماه می‌رسد
لب‌های قدسیان به دمت گرم می‌شود
«باز این چه شورش است»، که از راه می‌رسد

مجلسِ عزا

از این جهان،گدائی ات آقا برایِ ماست
پس ماندگار در همه عالم برایِ ماست

در مجلسِ عزایِ شما سینه می زنیم
یعنی که وقف روضه تان دست هایِ ماست

یا زینب

از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشـــم هایِ یک نفر الهــام می گیرد

به لبخندِ برادر می سِپارد اشــک هایش را
فقط پروانه در آغـوشِ گُــل آرام می گیرد

دکمه بازگشت به بالا