گفتم نزن افتادم از پا باز هم زد
او را قسم دادم به زهرا باز هم زد
کودک زدن دارد مگر،صد بار گفتم
من که ندارم با تو دعوا باز هم زد
شعر محرم و صفر
دیگر به گلزار حرم نیلوفری نیست
در بین آیات غریبت کوثری نیست
منزل به منزل رفتم و فهمیده ام که –
از چشم نامحرم نگاه بدتری نیست
نمانده ذره اي حتي به جسم خسته جان اصلأ
نه ماند از شدت لكنت مرا شرح بيان اصلأ
بيا عمه كمك كن راس بابا را بده دستم
نمانده در تن رنجور و بيمارم توان اصلأ
دیگر شکستن ندارد ،بال وپر کوچک من
میترسم از هم بپاشد،این پیکر کوچک من
آه ای سر روی زانو،ای ماه آشفته گیسو
دیشب خودت روضه خواندی ،بر منبر کوچک من
وقت اش نشد ديگر تو را راحت ببينم
اندازه ي قدري فقط صحبت ببينم
من كار واجب با تو دارم،وقت تنگ است
بايد تو را ديگر به هر قيمت ببينم
حال و روزش با نوای عشق بهتر میشود
هر که چشمش در میان روضه ها تر میشود
این دل سنگم که جای خود، شنیدم از کسی
ریگهای دشت با نام تو گوهر میشود
من آمدم که گریه کنم دست من بگیر
ترسم زمان رود شود این عرصه زود ، دیر
قسمت نشد اگر که جوانمرگ تو شوم
لطفی نما شوم درِ این خانه پیرِ پیر
سیر مسیر عشق شور و حال می خواهد
معشوق حتما عاشق فعال می خواهد
عشق زبانی حاصلش اصلاتقرب نیست
حاجی شدن زنجیره اعمال می خواهد
راه بود و راه بود و راه بود
کاروان همراه ثارالله بود
کاروان نه قبله گاه عالمین
مرد یا زن جمله عشاق الحسین
غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما
نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست
بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما