شعر کوتاه مذهبی

شیرخواره

 

از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان

آغوش گرم مادرتان نوش جانتان

حیدر توکل

 

پیرهن

چون خدا خواست که عریان نشود پیکر او

ساخت از نیزه برای بدنش پیرهنی

آقای غریب

 از کوفه سلاح و سنگ و تیر آوردند

یک بغض نهفته از غدیر آوردند

دیدند کسی دور و برش نیست, زدند

آقای مرا غریب گیر آوردند

 داود رحیمی

نیامد

ای مشک! چرا ساقی دربار نیامد؟

ما تشنه ی عشقیم…چرا یار نیامد؟

ای کاش که می آمدی و عمه نمیگفت ؛

ای اهل حرم ! میرو علمدار نیامد

 نیما نجاری

حسین حسین

گفتند:عطا نمی شود اما شد

بخشیده خطا نمی شود اما شد

گفتند به این حسین حسین گفتن ها

درد تو دوا نمی شود اما شد

 

سید مجتبی شجاع

نامه ی اعمال

چون در نظرم نامه ی اعمال آمد

صد درد وغم و غصه به دنبال آمد

گفتم مدد از حب علی می گیرم

به به که چه گفتم جگرم حال آمد

 

 سید مجتبی شجاع

 

دکان فروش دین

مردم همه دینشان به باد است این جا

دکان فروش دین زیاد است این جا

شرمنده که کمتر از شما می گوییم

بازار شما کمی کساد است این جا

 

سید مجتبی شجاع

گره کور

آورده سپـــــاهی که ره نــور ببندد

رأست به فــراز نی چه ناجـور بندد

عباس کجائی که جگر گوشه زهرا

بعد تـــو به معجر گره کــــور ببندد

 شاعر: ایمان کریمی

روزی اشک

زحمتی دارم برایت ای فلک جان حسین


می شود روزی اشکم را ز بارانت دهی؟


محمدمهدی عبدالهی

ش

رد پای زجر

 

رد پای زجر دور خیمه ها پیدا شده

دخترم او با کسی شوخی ندارد میزند

علیرضا خاکساری

 

 

لب عطشان

تا علقمه امّا به لب عطشان رفت

تیر آمد و مشک ساقی طفلان رفت

تیر دگر آمد و علمدار افتاد

در خیمه همه منتظر امّا جان رفت

 

محمدمهدی عبدالهی

 

علقمه

 

  درعلقمهآه از دل ِ ریش نکش

 آرامشخیمه را به تشویش نکش

 اینتیرسه شعبه مخبرحرمله است

 انقدرتو حرف مشک را پیش نکش!

وحید قاسمی

 

 

دکمه بازگشت به بالا