خورشید همان شمس جمالش می شد
قوس قمر ابروی هلالش می شد
با اینهمه اوصاف علی یک جمله است
((صدیقه طاهره عیالش می شد ))
حسین رویت
خورشید همان شمس جمالش می شد
قوس قمر ابروی هلالش می شد
با اینهمه اوصاف علی یک جمله است
((صدیقه طاهره عیالش می شد ))
حسین رویت
با خودت هیچ گفته ای یک بار
دختر نازدانه ای داری؟
بین این سوره های زندگی ات
کوثر عاشقانه ای داری؟
گفتن از نامِ شهیدان جَنَمی میخواهد
گاه شمشیری و گاه, یک قلمی میخواهد
دل به دریا زدگان را حرمی میخواهد
دختِ شاهِ عربی را عجمی میخواهد
روزی گر ازاین کوچه گذار پدرم را
بینم , بکنم سرمه غبار پدرم را
دیری است که ناخواسته می جویم از این شهر
چون کودکی افسرده کنار پدرم را
صدای هلهله ای عاشقانه می آید
صدای پای تغزل, ترانه می آید
بهشت خنده کنان, این میانه می آید
خدا به شوق در این آستانه می آید
مشهد چه شکوه و کبریایی دارد
این کعبه عجب برو بیایی دارد
هر روز در ایوانِ طلا می گویم
ایوانِ نجف عجب صفایی دارد
حسن لطفی
بین راه سامرا خورشید پیدا میشود
آسمان درهاش روی زائران وا میشود
یک حیاط کوچک و یک گنبد فیروزه ای
روستا با این حرم عرش معلی میشود
با خودت هیچ گفته ای یک بار
دختر نازدانه ای داری؟
بین این سوره های زندگی ات
کوثر عاشقانه ای داری؟
با خیالت غزلی در شُرف آغاز است
در هوای تو دلی منتظر پرواز است
طرح انگور ضریح تو یادم آورد
که در میکده¬ات رو به خلایق باز است
سر بر قدم رسولها باید زد
حرف از شهدا -قبولها- باید زد
هم راى به اتحادمان باید داد
هم بر دهن فضولها باید زد
علی اکبر لطیفیان