حُرمت کاشانه ات بین هیاهوها شکست
درب خانه با هجومخیل زالوها شکست
در همانشهری که روزی دست و بازوها شکست
شرم را خوردند , پس از آن حیا قِی کرده اند
سوی بیتت نا مسلمانان هجوم آورده اند
غریب ماندن در کوچه دردسر دارد
فقط خداست که از حال تو خبر دارد
خدا کند که در این کوچه باز حداقل
طناب از سر دست تو دست بردارد
بارها این جمله را بابا برایم گفته بود …
” ای پسر جان احترام پیرمردان واجب است
هر کجا یک مو سپید آمد ز جا برخیز که …
احترام موی ایشان مثل قرآن واجب است “
هرآنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد
به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد
میان طایفه مرجع حساب خواهد شد
فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد
خورشید تاریک است پیش روی صادق
محراب اهل آسمان ابروی صادق
جبریل زانو میزند پهلوی صادق
عالِم شده هرکس گذشت از کوی صادق
خیال می کنم امشب که عاشقم کردند
بــرای حـرف زدن با تو لایقـم کردنـد
چو موی تو دلم آشفته نیست زیرا که
“به رحمت سـر زُلف تو واثقم ” کردند
نشسته روی لبم باز نام حضرت صادق
نوشته اند مرا هم , غلام حضرت صادق
فدای لحن فصیح و پیام حضرت صادق
ستون مذهب ما شد , کلام حضرت صادق
به شکِ فقه یقین شد امام جعفر صادق
ثمن صدیق و ثمین شد امام جعفر صادق
پس از پیمبر اکرم به خُلق از نظر خَلق
محمد ششمین شد امام جعفر صادق
آقاى بى کسى که غم ارثیه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسیه داشته
کنج اتاقِ خویش حسینیه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثیه داشته
درمانده ام…چیزی ندارم غیر آهم
این قحطی اشک دو چشمانم گواهم
اصلا حواسم به تو و تنهایی ات نیست
شرمنده آقای غریبم…رو سیاهم
بر هم نزن نماز مرا, بی هوا نزن
حالا که می زنی, جلوی آشنا نزن
سجاده و عبای مرا می کِشی, بکش
اما لگد به تربت کرب و بلا نزن
در صور قبل روز قیامت دمیده اند
آنها که باز اشک خدا را ندیده اند
اینها که با لگد در فردوس را زدند
از جانب کدامجهنم رسیده اند
بیاموزند تا در مکتبت , مردم صداقت را
به نام تو سند کردند شش دانگ ولایت را
تورا از شش جهت خواندند مولای ششم چونکه
به دست خویشتن داری زمام کلّ خلقت را
منی که غیر تو برهر غریبه دل دادم
دلم شکست و نیامد کسی به امدادم
سرم به کار خودم بود دعوتم کردی
ز یاد بردمت اما نبردی از یادم
تصور کن امامی دور تو مأمور هم باشد
به ضرب و شتم تو مأمور هی معذور هم باشد
درون خانه با ناموس خود باشی و جز اینها
به هتک حرمت از بالا بر او دستور هم باشد
گفتم خلیل زاده ام آتش عقب کشید
دستى به روى شانه من با ادب کشید
لعنت بر انکه اتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید