شدم از تو مأجور گفتم علی
زعشق تو باشور گفتم علی
به مُلک سلیمانی ات در نجف
به پای تو چون مور گفتم علی
پسری آمده از طایفه ی دریاها…
پدرش سرور و سالار همه باباها
پسری آمده از جنس حسین بن علی
میوه ی قلب همه فاطمه ها , زهراها
نوح شش ماهه السلام علیک
جان خورشید, عالی الدرجات
بر طلوع محمدی وارت
صدوده تا سلام و شش صلوات
نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق
و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق
کسی که شعر خودش را نگفته میداند
که هست از برکات وجود و رحمت عشق
نفسِ نفیسِ خواجه ی لولاک حیدر است
روح حیات , در تَـن اَفـلاک حیدر است
روز اَلَست بوده که با اختیار خویش
خاکی شدیم چون پدر خاک حیدر است
میکده پر ز می شده ساقی
من بیچاره پشت در ماندم
بین طعنه… میان زخم زبان…
نامتان را به روی لب خواندم
دیگر اینگونه بخوان روضه ی عاشورا را
“تشنگی سر ببرد حوصله ی دریا را”
به عمویش برسانید علی سیراب است
بیخودی تا نکشد منت این صحرا را
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود می رسد امشب
اگرچه قافیه ی شعر دست و پا گیر است
و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق
کسی که شعر خودش را نگفته میداند
که هست از برکات وجود و رحمت عشق
یکباره دلم ریخت زحُسن تو و گرنه
می رفت فنا بی نظرتو به ثمر,نه
هرکس به تو دلداده فقط سود گرفته
دل باخت به عشق تو ولی کرد ضرر?نه!!
گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی
روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمهی دیگر علی
و خاکساری این عشق آسمانم کرد
چقدر ناب و زهیرانه امتحانم کرد
همه به نان و نوایی رسیده اند از او
رسید تا به من انگار لنگ نانم کرد
بنده چون شد وارد وادی ایمان بهتر است
نقش بندد چونکه ایمان بر دل و جان بهتر است
بنده باید انس گیرد با مناجات سحر
نیمه شب اشک و نماز و ذکر و قرآن بهتر است
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی
درهم بخر نگاه نکن که چه میخری
رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی
حاتم از یک تار مویت خلق شد , ابن الرّضا
کل عالم ز آبرویت خلق شد , ابن الرّضا
صد بهشت از عطر و بویت خلق شد ابن الرّضا
ماه ,از اکسیر رویت خلق شد ابن الرّضا
السلام ای ابوالحسن هادی
وارث غصه و محن هادی
السلام ای امام مظلومان
تا ابد هم کلام مظلومان