شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

ماه تنهای پر از زخم

ای که سی سال تو با درد مدارا کردی
روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی
بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی

بعلیًّ بعلیًّ

خارج از درک عُقول اند خدا با حیدر
می رسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر

ذات حق در وجنات علوی جلوه نمود
بهترین آینه ی عالی اعلیٰ..،حیدر

مولای من

دعا کنید دگر فرصت مداوا نیست
دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست

تمام زهر اثر کرده بر تنش اما
به سینه اش اثری غیر زخم دنیا نیست

باز هم عشق

باز هم عشق به زنجیر در آورده مرا
و جنون تو به تکفیر در آورده مرا

خط به خط سوره ی توحید مجسم هستی
بارك الله خداوند معظم هستی

[جانم علی

فقط نه تیغ کرم ” ذوالفقار” داشت علی
میان قلب خدایش قرار داشت علی

خدا برای رسولش شبیه حیدر شد
چرا که نزد خدا اعتبار داشت علی

دنیای بی زهرا همینه

فرقِ سرم وا شد ولی دردم دوا شد
حیدر از این دنیای بی زهرا رها شد
فزت و رب الکعبه رو گفتم بدونن
زخم سرم زخم دلم بوده که وا شد

ای فدایت سر و جانم

زینب از هجرِ علی دلهره داشت
سفره انداخت ولی دلهره داشت

نمک و نان جو در سفره که چید
گریه کرد و به تعارف نکشید

ساقی کوثر علی

میزنم می، میکشم هو ساقی کوثر علی
میشود روز جزا با عشق تو محشر علی
ابروی تو قاب او ادنای پیغمبر علی
حب تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی
من کیم خاک قدوم میثم و قنبر علی

علی جانم

ای عبای وصله دارت فوق دستاویزها
دستهایت روح بخش دشت ها، جالیزها

عاشقانت را چه کاری با شراب سلسبیل
تشنه ی جام تواند این “ازعطش لبریزها”

بی قرارم

امشب چنان ایتام کوفه بی قرارم
اندازه سی سال میخواهم ببارم

چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید
من به وصال فاطمه امیدوارم

حیدر کرار

از فرق تا ابرو ببین با سر چه کردند
نامردمانِ کوفه با حیدر چه کردند
کوفه شده مثلِ مدینه سرد و دلگیر
آن روزها با صورتِ مادر چه کردند

باباي مهربانم

تنها دلت نبود كه شوق شفا نداشت
حتي طبيب هم به شفايت رضا نداشت

حق ميدهم كه ديده بدوزي به راه مرگ
دنياي بعد فاطمه ديگر صفا نداشت

دکمه بازگشت به بالا