شعر شهادت حضرت زهرا (س)

غم بسیار دارم

اَلا ای چاه غم بسیار دارم
دلی خون از فراق یار دارم
ندارم شکوه از نامرد مردم
ولیکن از در و دیوار دارم

روضه رضوانه

لبخند نور جان بدمد در تن بهشت
نور تو جلوه ای کند از روزن بهشت
قیمت گرفت روضه رضوانه، چون نشست
گرد و غباره راه تو بر دامن بهشت

خانه ی وحی

حمله کردند سمت خانه ی وحی
غاصبانی که خیره سر بودند
تک و تنهاست پشت در مادر
ولی آن سو «چهل نفر» بودند

تصور کن

خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن

خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن

خیرالنسا

عرشیان دور سر زهرا فقط پر می زنند
بهر مستی از شراب ناب کوثر می زنند
معنی آب حیات آب وضوی فاطمه ست
خضر و عیسی نیز از این باده ساغر می زنند

گفتن از فاطمه یک عمر زمان می خواهد
صاحبان سخن از کل جهان می خواهد

حقش این است که فریاد زنم حُب اش را
حب او واجب عینی است ، اذان می خواهد

یا فاطمه

یا فاطمه! تجلّیِ انوار کبریا
یا فاطمه! عزیزترین خلقتِ خدا

شکر خدا برای تو من خادمی شدم
دست خودم نبوده اگر فاطمی شدم

جلوه ی نور

قسم به صبح تجلی به ناز آینه ها
که هست جلوه ی نورت نیاز آینه ها

سلوک آینه یعنی تو را نشان دادن
شکسته بعد تو دیگر نماز آینه ها

التماس تو کنم

دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند

مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن

زهراجان

منِ دلواپسِ افتاده ز پا را دریاب
فاطمه.. جانِ حسن شیرِخدا را دریاب

از غم و غصّه و اندوه نفس بند آمد
با نگاهی دلِ پُر آه و نوا را دریاب

بی بی جان

کسی شبیه تو در عرصه وجود نبود
به جز تو مادر بابا نبود، بود؟ نبود

چراغ خانه، تو صد سال عمر میکردی
اگر که دور و برت اینهمه حسود نبود

بساط عزا

برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو
ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو

دکمه بازگشت به بالا