شعر شهادت حضرت زهرا (س)

نفس بزن وَ دعاکن

نفس بزن وَ دعاکن نگو که گیرا نیست
برای من احدی غیر تو مسیحا نیست
حلال کن اگر اسباب زحمتت بودم
که این فتاده زپا را امید فردا نیست

حدیث عاشقی

عالَم بدون فاطمه دلگیر خواهد شد
با او حدیث عاشقی تفسیر خواهد شد

دارالشفای ما از این روضه به آن روضه‌ست
با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد

بی مادری

شمعم که آب کرده مرا شعله های در
بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در
مانند درد سر شده این دردِ سر مرا
بد جور خورده بر سر من تخته های در

ظاهراً بهترى

بوى نانت مدينه را پر كرد
با تن خسته كار كردى باز؟
من كه گفتم غذا نيازى نيست
إز چه رو پس تو بار كردى باز؟

حيف شد

چشم هايت به آسمان باز و
در سكوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…

بس است جان على

شبيه برگ درختان رو به پاييزى
بخند!گرچه تو با خنده هم غم انگيزى

كه گفته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟
از اينكه چهره نشانم دهى بپرهيزى

زهرای من

روپوش کنار رفت و دیدم رویش
زخم است هنوز گوشه ی ابرویش

بر شیشه ی عطر چون ترک افتاده
برداشته خانه را تماماً بویش

جاي خالي مادر

گيرم كه در درست شود سر چه مي شود
سر را شكست عاقبت در چه مي شود

گيرم دوباره حرمت اين خانه حفظ شد
يك عمر جاي خالي مادر چه مي شود

مصيبت كبري

قلب پیمبر سوخت آن وقتی که در سوخت
باید که پای این مصیبت از جگر سوخت

ریحانه ی احمد پس از او تا نوَد روز
شب ها درون بستر خود تا سحر سوخت

هجوم به خانه

شكسته شد در و اي واي خانمم افتاد
هجوم لشكر و اي واي خانمم افتاد
مسير معبر و اي واي خانمم افتاد
نگاه دختر و اي واي خانمم افتاد

احراق باب

افتاد گره پشت در خانه به کارم
در نقطه آعاز خزان گشت بهارم
از بار فشار در و دیوار نشد تا
یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم

حديث مادر

حديث مادر مارا كبود ميفهمد
كشيده خوردهء دست يهود ميفهمد
نفس نفس زدنش را كبوتري زخمي
كه تنگ شد نفسش بين دود ميفهمد

دکمه بازگشت به بالا