امشب تمامِ سینه ها در شور و شین است
شامِ عزایِ باقر آن سبطِ حسین است
انس و مَلک نالان همه از این مصیبت
عالم ز غم ویران همه از این مصیبت
امشب تمامِ سینه ها در شور و شین است
شامِ عزایِ باقر آن سبطِ حسین است
انس و مَلک نالان همه از این مصیبت
عالم ز غم ویران همه از این مصیبت
روضه دارِ منا توئی آقا
شاهدِ کربلا توئی آقا
پیش تو مادرت زمین خورده
نوة مجتبی توئی آقا
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بیحد مگر از سوی خدا نیست
در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیهی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا…》نیست
زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود
زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود
پنجاه سال عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او روضه دار کوچه ها بود
یکبارِ دیگر هفتِ ذیالحجّه
آمد ولی حالا مزارِ تو
خالی شده از جمعِ یارانت
حجاج رفتند ازکنارِ تو
بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد
تا خاطرات کرب و بلا بازتاب شد
یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق
سر رفت صبر او و غمش بیحساب شد
مگر میشود گریه بسیار کرد..
مگر میشود دیده خونبار کرد..
مگر میشود صحبت از خار کرد..
مگر میشود نقل بازار کرد..
منم سر چشمه ی علم الهی
محمد اِبنِ زین العابدینم
من از بابا و مادر هر دو منصوب
به جد خود امیرالمومنینم
تویی کعبه و ما همه در مطاف
به گرد تو هستیم گرم طواف
به سوی تو باید سرازیر شد
که باید فقط پای تو پیر شد
چگونه او جگر تفته روبراه کند
توانِ آه ندارد که آه آه کند
نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود
نشد که خیزد و دیوار تکیهگاه کند
در مزارت نفسِ ثانیهها میگیرد
باد، دَم میدهد و مرثیه پا میگیرد
زائرت پنجرهفولاد ندارد به بغل
ولی از آجرِ دیوار، شفا میگیرد
آن که بر چشمان ما پیراهنی گل فام داد
ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد
اشک را از باده ی ساقی کوثر آفرید
در ضیافت خانه اش هر دیده ای را جام داد