شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)

جگر گوشه

به مثل زهر,درد دوری ات در پیکرم باشد
بیا یکدم ببین,تنها اجل دور و برم باشد

تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو
چه باشد بهتر از این گر که مهدی در برم باشد

روضه غربت

مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم

ساعات آخر

دیگر توانی در میان پیکرت نیست
آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست

لعنت به این زهری که آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست

قسمت نشد

سخت است مردی گوشه زندان بیفتد
در غربت و در وادی هجران بیفتد

زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت
پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد

یا مظلوم

زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان

آقای من

بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد!
پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟

خوب بودی، با بدی امّا جوابت داده‌اند
سنّت آن روزگاران با شما برعکس شد

یاکریمِ سامرا

کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا
کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا
شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد
از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا

کمرت خم

پر پرواز گشودی و مهیا شده ای
زهر افتاده بجانت که چنین تا شده ای؟

کمرت خم شده و تاب و توانت رفته
با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای

حضرت عشق

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا
قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود
با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا

پسرت صاحب دنیاست

آسمان زیر قدم‌هات تردد می‌کرد
به نماز تو مباهات, تجرد می‌کرد

ماه مدیون شما بود به والله قسم
عشق در خون شما بود به والله قسم

غریب آقام

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند

برکت جامت

ساقیا ما همه از برکت جامت مستیم
یازده مرتبه از بردن نامت مستیم
آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور
شکر در سایه ی الطاف “امامت” مستیم

دکمه بازگشت به بالا