شعر وفات حضرت خديجه (س)

خدیجه الکبری

شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن
تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن

من به فهم ناقص خود اینقدَر دانسته‌ام
می‌توان در وصف او یک عمر منبر داشتن

ولایت محور

او که الگوی ولایت محوری فاطمه است
یا خدیجه حک روی انگشتری فاطمه است
نیست ام المومنین هر زوجه ی ختم رسل
شرط ام المومنینی مادری فاطمه است

مادر

خدا سند زده دل را به نام مادرها
فتاده لیلی لیلا به دام مادرها
بهشت و عرش برین زیر پای مادرهاست
چگونه شرح دهم از مقام مادرها

یا خدیجه الکبری

مرغ دلم جلد آسمان خدیجه است
دست دخیلم بر آستان خدیجه است

لطف رسول خداست شامل حالش
هرکه از اقوام و دوستان خدیجه است

حضرت مادر

تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول
توراست همسر و دختر توراست شخص بتول

زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست
فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول

مادر

رفتی و بعد از تو پیغمبر بدونِ یار شد
در میانِ دشمنان بی همدم و غمخوار شد

سختی شعب ابیطالب دو چندان شد سپس،
کوه غم ها بر سر و روی رسول آوار شد

مظهر تقوا

دریای صبر و مظهر تقوا خدیجه است
استاد حلم و معنی غَرا خدیجه است

کوه وفا و معدن جود و یَم کرم
سرچشمه ی فضائل دنیا خدیجه است

امّ المومِنین

و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد

به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد

یا ام المومنین

پیمبر دلخوش است از اینکه هستی در کنار او
زمستان هم که باشد باز هم هستی بهار او

زمانی که نبوت را همه انکار میکردند
عداوت های خودرا با نبی اظهار میکردند

ام المومنین حضرت خدیجه

زیبنده است واژه ی مادر بنام تو
من تشنه محبت محضم زجام تو

در باورم بهار دل انگیز دین تویی
یعنی یگانه مادر ما مومنین تویی

یا خدیجه الکبری

اگر در سرنوشتت نیست تا “ام البنین” باشی
فقط زهرای تو کافیست “ام المؤمنین” باشی

شده دامان تو شأن نزول سوره ی کوثر
خدا میخواست بانوجان، تو زهرا آفرین باشی

اشکِ بُکا

دخترم با گریه هایت چشمها پُر می شود
این دو زمزم باز از اشکِ بُکا پُر می شود

گریه کمتر کن که بابایت به تو وابسته است
از غمِ تو.. جامِ ختم الانبیا پُر می شود

دکمه بازگشت به بالا