حديث مادر مارا كبود ميفهمد
كشيده خوردهء دست يهود ميفهمد
نفس نفس زدنش را كبوتري زخمي
كه تنگ شد نفسش بين دود ميفهمد
شعر شهادت اهل بيت (ع)
مقابل تو نشستم هلال نيمه من
به حال من نظرى ، نظرة رحيمه من
ز بى قرارى خواهر ، سه روز ميگذرد
از آن دو بوسه آخر سه روز ميگذرد
غمی محاصره کرده است روح انسان را
بناست تا که بگیرد از آدمی جان را
دروغ سرخ حسد روی جامه ی یوسف
گرفته سوی دو تا چشم پیر کنعان را
همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
“یا إهدنا الصراط”ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم
شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را
شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط
عمر تو مثل علی با بی کسی سر می شود
خط به خط شرح حالت گریه آور می شود
می برد دشمن تو را در بدترین جاهای شهر
سامرا شرمنده از روی پیمبر می شود
علی الدوام نمک گیر دست خوبانم
چه سِرّی است در این رابطه نمیدانم!
سوار کشتی شان میکنند سگ را هم..
کنار نوح که هستم چه غم ز طوفانم
از حسن هرچه که در مرثیه کمتر سخن است
ام کلثوم غریب است چنانکه حسن است
غمش آنقدر بزرگ است که هر روضه ی آن
مثنوی گر بشود دفتر هفتاد من است
پروردهي زهراست از اين رو رشيده ست
درياي بي پايانِ اوصاف حميده ست
او زينب صُغري ست اين يعني خدا، باز
“زینت”براي شاه مردان آفريده ست
مانند زهرا مثل زينب چون خديجه
او افتخارِ بانوانِ برگُزيدهست
آنسان که ما زهرا تر از زینب ندیدیم
چشم فلك زینب تر از او را نديدهست
وقتي كه دِق كرده ست از داغ حُسينش
فرض است بر ما كه بگوييم او شهيده ست
او از طفولیت شبیه خواهر خویش
ماتم كشيده زجر دیده داغدیده ست
پیری قبل از موعد او بی سبب نیست
بر شانه از آغاز بار غم كشيده ست
اين سرو پا برجا اگر قدّش كماني ست
ميراث دارِ مادری قامت خميده ست
خاكم به سر، زخم زبان از شمر خورده
وقتي دم دروازه ي ساعت رسيده ست
خاكم به سر، از آفتاب گرم و سوزان
هم چادرش پوسيده هم رنگش پریده ست
از كعب ني بايد بپرسي چند منزل
جان يتيمان برادر را خريده ست ؟؟؟
اينكه رقيّـه تشـنه جان داد و گرسنه
در بينِ ويرانه امانش را بُريده ست
محمّد قاسمي
کوچکتری و در پناه خواهرت هستی
هر لحظه در پیش نگاه خواهرت هستی
بار بلا بر دوش زینب هست اما تو
هرچه نباشد تکیه گاه خواهرت هستی
هر چند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
معنای اینکه عدهای حق را نمی بینند
جز گم شدن در یک مسیر انحرافی نیست