شعر شهادت اهل بيت (ع)

جانِ مولا

به خدا علت ایجاد دو عالم زهراست
پاره ی پیکر پیغمبر خاتم زهراست
بهترین مایه ی آرامش جانِ مولا
شادی قلب نبیُّ الَه اعظم زهراست

شعله ی نمرودیان

قنوت اوست تجلی جار ثم الدار
زنی که می کند ایثار لحظه ی افطار

شمیم و شبنم و شمشاد هر سحر دارند
برای بوسه به چادر نماز او اصرار

غصبِ فدک

هر که از سفره یِ ایمان تو شک بردارد
بِروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد

آسمانِ سرِ ما سایه یِ اولاد علی ست
پس محال است که این سقف ترک بردارد

تنورِ خانه‌

حال من خوب است، اما بشنو و باور نکن
پس بمان و روزگارم را از این بدتر نکن

یا به دستِ ناتوانت اینقدَر زحمت نده
یا نه؛ چشمان مرا با گریه‌هایت تر نکن

خورشید عشق

باغ هستی بی صفا می شد اگر زهرا نبود
عطر گل از گل جدا می شد اگر زهرا نبود

تیره گی در اولین برخورد با خورشید عشق
چیره بر آئینه ها می شد اگر زهرا نبود

مهر مادرى

اين ماه سوم است گرفتار بسترى
شكر خدا كه ظاهراً امروز بهترى

چيزى نگفته ام به كسى مهربان من
دل تنگ نگاه توام مهر مادرى

انسیه حورا

دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فاطمه بودن، عذاب است
هرکس که بی زهرا شود، در اضطراب است

عزيزِ دلم

وقتى عذاب مى‌كشى و كار مى‌كنى
اين سقف را بر سرم آوار مى‌كنى..

زحمت نكش عزيزِ دلم ! خسته مى‌شوى
وقتى كه كار با تنِ تب‌دار مى‌كنى

وای مادرم

بالشش نم دار از اشک و تنش تب دار شد
پیش چشمش ماجرای تیره ای تکرار شد

دست در دستان مادر در میان کوچه بود
در مسیر خانه اش گل رو به رو با خار شد

پهلوی گل

می خواست از دوش عزیزش بار بردارد
چندین قدم در یاری دلدار بردارد

با بار شیشه آمد و زهرا دلش می خواست
تا سنگ از راه عبور یار بردارد

سرفه نكن

اينهمه سرفه نكن..عمرم به آخر مى رسد
اينهمه ناله نزن..صبر دلم سر مى رسد

هر زمان پهلو به پهلو مى شوى تو فاطمه
فضه با حال خرابى دست بر سر مى رسد

بانوی خانه ی من

با اين سكوت حال على را نگاه كن
جانم بگير و حال مرا رو به راه كن

زهرا بلند شو كه حسن نيمه جان شده
رحمى به حال بدِ اين قرص ماه كن

دکمه بازگشت به بالا