شعر شهادت اهل بيت (ع)

همسنگر نبی مددی

یار و همسنگر نبی مددی
بهترین همسر نبی مددی

دل احمد به خنده ات شاد است
با تو باغ رسول آباد است

مادر

زُل میزند با چشمهای تر به مادر
هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر

سرمایه اش را داد پای دین خدیجه
پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر

بانـویِ ختم المُرسلین

همیشه با امینِ خود ، امینی راستین بوده ست
خدیجه بهترین بانـویِ ختم المُرسلین بوده ست

تمامِ ثروت اش را نــذرِ چشـمانِ محمّد کرد
گلی که تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده ست

ام المومنین

راحت بخواب مادرِ زهرا کفن که هست
شمعی اگر که نیست ولی اشکِ من که هست

قسمت نشد عروسیِ زهرا برای تو
حالا پس از تو قسمتِ ما سوختن که هست

آه

با گریه،با آه دمادم می نویسند
در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند
اندوه را با جوهر غم می نویسند
این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند

واویلا

این تخته ی در تیزیِ مسمار ندارد
این لنگه ی در آتش و دیوار ندارد

از چار غلامی که می آیند یکی هم
با حلقه ی انگشتر تو کار ندارد

مولای من

در شامِ تارِ بی کسی ام رَدِّ ماه نیست
اینگونه روزگارِ اسیری سیاه نیست

دارند زنده زنده مرا دفن می کنند
قعر سیاهچال کم از قتلگاه نیست

اشک های ستاره

اشک های ستاره ها می‌ریخت
کهکشان هم به گریه افتاده
از نحیفیِ پیکر خورشید
آسمان هم به گریه افتاده

یا موسی ابن جعفر

شکر آن ربی که نعمت داد بر ما این چنین
با دعای مادر و لطف امیرالمومنین
شد تمام دلخوشی مردم ایران زمین
سفره موسی بن جعفر، سفره ام البنین

یا الله

این زخمها روی تنم دارد اذیت میکند
زنجیرهای گردنم دارد اذیت میکند

طوری شکسته استخوان پای من که دائما
در حال سجده رفتنم دارد اذیت میکند

خورشید پنهانم

من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم
زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم
نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم
نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم

آقای من

شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند

شکر خدا که شیعیان بودند آن روز
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند

دکمه بازگشت به بالا