روزی به پات غم نخورم شب نمی شود
این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود
سوختن به پای “شمع”،ملاک تَقَرُّب است
“پروانه” تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود
این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود
سوختن به پای “شمع”،ملاک تَقَرُّب است
“پروانه” تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود
حال عُشاق اکثراً با گریه بهتر می شود
خوش به حال هرکسی که چشم او تر می شود
عمر من دارد به پایان میرسد اما خوشم
روزگارم با همین گریه به تو سر می شود
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود
پاره گریبان بی سر و سامان شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتی و سهم من بلا گردان شدن بود
یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا رو به روی من
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من
امان ز هجر امان از نبودن تو حسین
گرفت جان مرا غصه ی تن تو حسین
ز سینه ام نفس بی قرار افتاده
حسین عشق تو در احتضار افتاده
افتاده ام به بستر بی سایبان حسین
از خواهر تو گریه گرفته امان حسین
در زیرآفتاب، سرت را بریده اند
در زیر آفتاب، به رویت دویده اند
شعله آه مرا هر دلی ادراک کند
دود ان رخت عزا بر تن افلاک کند
یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند
تا که تشریح غم سینه صد چاک کند
دردای خواهرت یکی دوتا نیس
سایه ی تو رو سر بچه ها نیس
تو کوفه فهمیدم که از این به بعد
هیچیه زندگی به کام ما نیس
دیشب برای تو کمی ماتم نوشتم
مرثیهای با رنگ های غم نوشتم
در انتهای آسمان هفت گانه
نام تو و پرواز را با هم نوشتم
دلتنگم و غصه های دیگر دارم
در سینه ی خود غمی مکرّر دارم
هر بار که آمدم ز جا برخیزم
دیدم که نمی شود قدم بردارم
شنيدم از كراماتت حكايت هاي بسياري
فراوان ديده ام از تو كرامت هاي بسياري
هزاران بار در دنيا دل از چاله به چاه افتاد
ولي از نور تو ديدم هدايت هاي بسياري
المنت لله که من هستم گدای فاطمه
شد خانه ی امّید من ، دولت سرای فاطمه
شرمنده ام از این همه ، لطف و عطای فاطمه
اسباب زحمت بوده ام عمری برای فاطمه