آرمان صائمی

طلوع نور

هميشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا كه مهر شما هست و از مهمات است

خداى كعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر كه عيناً خود مناجات است

مادر سادات

هميشه در نظرم آب سهم سادات است
چرا كه مهر شما هست و از مهمات است

خداى كعبه گواه است مدح تو بانو
فقط نه شعر كه عيناً خود مناجات است

جانم زهرا

مانده ام با تن بی جان‌ تو جانا چه کنم؟
با کبودی تن و چشم تو زهرا چه کنم؟

چشم بگشا و ببین حال مرا زهرا جان
حیدر افتاده به این روز…خدایا چه کنم…؟

شعر ولادت حضرت زینب(س)

اگر نشانه اى از کوه و آبشارى هست
اگر خزان مرا شوقى از بهارى هست
اگر که از سرِ لطف تو بى قرارى هست
اگر که بال و پرى هست..اعتبارى هست

ماه من

روشنیِ شب سیاه دلم
با توام ای رفیق هر شب من
چِقَدَر خوب شد که تو هستی
پیش من مثل عمه زینب من

غریب کوفه

زحمتی دارم ای نسیم سحر
ببری تو پیام مسلم را
برسی خدمت عزیز دلم
برسانی سلام مسلم را

شعر ایام مسلمیه

سرشب بود مردم کوفه
همه درخانه هايشان رفتند
يك نفر هم نماند از آن ها
همه بى نام و بى نشان رفتند

مادر حسن

از من گرفتی رو؟ نبینی شوهرت را؟‌
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟

من خوب میدانم دلیلش چیست زهرا
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را

زهرای من

انگار سر دردت تو را بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده

دیدی که گل هایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شمارا قاب کرده؟

یا ساقی العطشان

چون که بر دوش گرفته ست علم را با مشک
همه گفتند که طفل است به دستش یا مشک؟

حرمله گفت به لشگر همگی گوش کنید
نقطه ضعف دگری نیست در او الا مشک

حرمله خير نبينى

باز هم نوبت آن است قمر در آيد
يك تنه آمده تا پشت پدر در آيد

آمده يارى بابا بكند اى جانم
آمده بلكه از او نيز سپر در آيد

از تبار شیران

گره ای در میان ابرو داشت
در دلش اضطرار عالم بود
هی به خود گفت می روم اما
گره دست عمه محکم بود..

دکمه بازگشت به بالا