اسماعیل شبرنگ

یا رسول الله(ص)

می وزد در سینه ها عطر گلستان شما
می دمد نور خدا از عمق چشمان شما

نوبهاری در دل ماه ربیع الاوّل است
خنده زد گل در حضور روی خندان شما

شب توبه ی ماست

شب جمعه دل ما گفت علی ع گفت حسین ع
رو به درگاه خدا گفت علی ع گفت حسین ع

از همه رانده شده چشم بر این در دارد
بنده ای غرق خطا گفت علی ع گفت حسین ع

اشبه النّاسی

حیدری تو یا حسینی یا که نه پیغمبری
مرتضایی مصطفایی یا که نوری دیگری
جلوه ی عباس داری از همه دل می بری
بر قد و بالای تو الله اکبر ؛ اکبری

کنج زندان بلا

خیمه گاه مرثیه از نو بنا شد وای من
سینه ی هر عاشقی دارالعزا شد وای من

گره از کار کسی که خود گره وا می کند
لحظه ی آخر به دست زهر وا شد وای من

درد جدایی

دارم تحمل می کنم درد جدایی را
در ندبه ها سر می دهم مولا کجایی را

در گوشه ی زندان هجران…با خیال وصل
هرشب تصور می کنم صبح رهایی را

شب زیارت ارباب

هوا هوای حسینیه ها شب جمعه
رسیده این دل من تا خدا شب جمعه

شب زیارت مخصوص سیدالشهدا ع
شب زیارت ارباب ما شب جمعه

رحمت فراوان

مدینه منتظر رحمتی فراوان است
دل کویری ما مستحق باران است
دلی به بار نشسته در این طلیعه ی نور
که در هوای کسی تا همیشه حیران است

ذکر علی جان

هی در زدم هی در زدم حیدر شنیدم
نام علی ع از حلقه های در شنیدم

وقت خوش آمد گویی زهرا س به نوکر
ذکر علی ع را از خود مادر شنیدم

به نام فاتح عشق

 

وضوی اشک و کمی مُشک ناب می خواهم
برای بردن نامش گلاب می خواهم

منی که تشنه ی آتشفشانی از اشکم
به زخم حنجره بغض مذاب می خواهم

اسدالله الغالب

حکم تقدیر بر این است که حیدر باشی
جانشین خلف شخص پیمبر باشی

نام زیبای تو بر سر در دل حک شده است
تا پناه دل غمدیده ی نوکر باشی

ای پر و بال علی

می رسد روزی که می آید سواری از سفر
این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر

بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی
آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی

العَجَل‌

می رسد روزی که می آید سواری از سفر
این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر

بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی
آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی

دکمه بازگشت به بالا